امام رضا

 

از متون اسلامى مى‏توان نتیجه گرفت که حضرت رضا علیه السلام عالم بما سوى الله، واسطه فیض این عالم، معدن کلمات پروردگار، صندوق انوار الهى و خزینه علم خداوند متعال است.

در این مقاله سعی داریم تا برخی از فضائل و کرامات امام علی ابن موسی الرضا- علیه السلام- را برای شما عزیزان مطرح کنیم.  

دعای مستجاب

آل برمک، مخصوصاً یحیی بن خالد برمکی برای حفظ حکومت و مقام خویش هارون عباسی را وادار کردند تا امام موسی بن جعفر - علیه السلام - را شهید کرد، بدین سبب امام رضا - علیه السلام - در مکه به آنها نفرین کردند و حکومت و مقامشان تار و مار گردید.

محمد بن فضیل گوید: ابوالحسن رضا - علیه السلام - را دیدم، در عرفات ایستاده و دعا می کرد. بعد سرش را پایین انداخت، (گویی چیزی به قلب مبارکش الهام شد) از وی علت سر به زیر انداختن را پرسیدم. فرمود: به برامکه نفرین می کردم که سبب قتل پدرم شدند. خداوند امروز دعای مرا درباره آنها مستجاب کرد.

امام از مکه برگشت، چیزی نگذشت که در همان سال، هارون بر آنها خشم گرفت و تار و مارشان کرد، جعفر برمکی شقه شد، پدرش یحیی به زندان رفت، و بطوری متلاشی شدند که مایه عبرت مردم گشتند.(عیون اخبارالرضا،ج2 ص 225 باب50)

ما طبق دستور بطور ناگهانی به منزل حضرت رضا (علیه السلام) رفتیم ، آن حضرت را در رختخواب دیدیم ، دورش را گرفتیم ، به او حمله کرده و بدنش ‍ را قطعه قطعه نمودیم و خون شمشیرهای خود را با رختخواب آن جناب پاک نمودیم و سپس به منزل مامون بازگشتیم و خبر کشتن امام را به او دادیم

علم غیب

حسن بن علی بن وشا از مسافر نقل می کند: با ابوالحسن الرّضا - علیه السلام - در «منی» بودم، یحیی بن خالد با گروهی از آل برمک از آنجا گذشتند. امام صلوات الله علیه فرمود: بیچاره ها نمی دانند در این سال چه بلایی به سرشان خواهد آمد، بعد فرمود: بدانید عجیب تر از این آن است که من با هارون مانند این دو انگشت خواهم بود، آنگاه دو تا انگشت مبارک را در کنار هم گذاشت. مسافر گوید: والله من معنی این کلام را نفهمیدم مگر بعد از آنکه امام را در طوس در کنار قبر هارون دفن کردیم. (عیون اخبارالرضا، ج 2 ص 225 باب 50)

 

معجزه ای آموزنده

هرثمه بن اعین (خواجه مراد) نقل می کند: صبیح دیلمی یکی از اصحاب خاص مامون گفت : شبی مامون مرا با سی نفر از غلامان مخصوص خود طلبید و به ما گفت : مرا به شما حاجتی است که اگر آن را برآورید به هر یک از شما یک همیان پر از طلا و ده ملک مستقل می دهم و تا زنده ام شما مقرب ترین افراد نزد من خواهید بود، آیا حاضرید حاجت مرا برآورید؟ همه گفتند: اطاعت امیرم? منان مامون بر ما واجب است . آنگاه دستور داد و به هر یک از ما یک شمشیر زهر آلودی دادند و گفت همین ساعت به منزل علی بن موسی الرضا (علیه السلام) می روید و دور او را می گیرید و از دو شمشیر او را قطعه قطعه می نمائید، و خون و مو و گوشت و استخوانش را مخلوط می کنید و این دستور را پنهان کنید و به هیچ کس نگوئید.

ما طبق دستور بطور ناگهانی به منزل حضرت رضا (علیه السلام) رفتیم ، آن حضرت را در رختخواب دیدیم ، دورش را گرفتیم ، به او حمله کرده و بدنش ‍ را قطعه قطعه نمودیم و خون شمشیرهای خود را با رختخواب آن جناب پاک نمودیم و سپس به منزل مامون بازگشتیم و خبر کشتن امام را به او دادیم و سوگندهای زیاد خوردیم که مطابق دستور عمل شد. مامون از ما تشکر کرد و به ما اجازه مرخصی داد.

مثل استغفار (توبه) مثل برگهای درختی است که وقتی آن درخت را تکان می دهند، برگهایش می ریزد (یعنی توبه این چنین گناهان را می ریزد)، و کسی که استغفار از گناه می کند و در عین حال آن را انجام می دهد مانند کسی است که خداوند را به مسخره گرفته است

چون صبح زود نزد مامون رفتم ، دیدم لباس سیاه در بر نموده و با سروپای برهنه قصد دارد (به عنوان عزاداری رحلت امام) از منزل بیرون آید، من جلو در به همراه او شدم ، وقتی که نزدیک حجره امام رضا(علیه السلام) رسیدیم ، صدای آن حضرت به گوش ما رسید، مامون لرزان شد و به من گفت : زود وارد حجره بشو و خبری برایم بیاور.

وارد حجره شدم دیدم آن حضرت در کمال سلامتی ، مشغول عبادت است ، به من رو کرد و فرمود:

ای صبیح ! یریدون ان یطفوا نور الله بافواههم و یابی الله الا ان یتم نوره و لو کره الکافرون . آنها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولی خدا جز این نمی خواهد که نورش را کامل کند هر چند کافران نپسندند.

سپس فرمود:

سوگند به خدا نیرنگ آنها (دشمنان) به ما ضرر نمی رساند تا وقتی که اجل فرا رسد.

صبیح گوید: برگشتم و سلامتی امام را به مامون اطلاع دادم. مامون با کمال شرمندگی به خانه اش بازگشت . هرثمه گوید: خداوند را بسیار شکر کردم و بحضور امام رسیدم فرمود: این مطلب را به هیچ کس نگو مگر به کسی که قلبش سرشار از ایمان و ولایت ما است .

از گفتار حضرت رضا (علیه السلام) است که فرمود :

مثل استغفار (توبه) مثل برگهای درختی است که وقتی آن درخت را تکان می دهند، برگهایش می ریزد (یعنی توبه این چنین گناهان را می ریزد)، و کسی که استغفار از گناه می کند و در عین حال آن را انجام می دهد مانند کسی است که خداوند را به مسخره گرفته است.