سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اباصلت هروی کیست؟

خواجه اباصلت

 اباصلت‏ یکی از اصحاب خاص علی بن موسی الرضا(ع) و خادم و محرم‏اسرار آن حضرت بود. در این مقاله با سیمای تابناک او آشنامی‏شویم. گرچه بازسازی چهره‏ی او پس از هزار و دویست‏سال کارآسانی نیست .

 تولد جد اعلای عبدالسلام در هرات زندگی می‏کرد. وی در یکی از جنگهااسیر و به حجاز برده شد و برده عبدالرحمان بن جندب گردید; لذا پدران وی در مدینه زندگی می‏کردند و او در مدینه منوره متولدگردید و در آنجا رشد نمود. وی برای به دست آوردن احادیث وسخنان گهربار اهل‏بیت پیامبر(ص)مسافرتهای زیادی نمود. گاهی دربغداد و حجاز، و کوفه و یمن و مدتی در نیشابور و دیگرشهرهای‏خراسان بسر برد. او در علم حدیث مقامی بلند و ارجمند پیدا کرد.

سلسله نسب عبدالسلام فرزند صالح، کنیه‏اش اباصلت و معروف به هروی است. سمعانی در انساب خود می‏گوید: ابوالصلت فرزند صالح، فرزندسلیمان، فرزند ایوب، فرزند میسره هروی قرشی، از موالیان‏عبدالرحمان بن جندب است .

 چون که جد اعلای وی برده عبدالرحمان بود، وی را از موالیان وی‏شمردند .

ادامه مطلب...


      

از تکالیف زوّار در مدینه رفتن به سوى اُحد و زیارت کردن جناب حمزه(علیه السلام)عمّ رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و سایر شهداى اُحد است. همین که از زیارت حضرت رسول(صلى الله علیه وآله)و زیارت ائمّه بقیع(علیهم السلام)فارغ شدى برو به سوى اُحد، که در یک فرسخى مدینه است، همین که آن جا رسیدى زیارت کن حضرت حمزه(علیه السلام)را و در زیارت او بگو آنچه را که از ائمه(علیهم السلام) رسیده:
السَّلامُ  عَلَیْکَ  یا عَمَّ  رَسُولِ اللّهِ  وَخَیْرَ  الشُّهَداءِ * السَّلامُ  عَلَیْکَ یا اَسَدَ اللّهِ وَاَسَدَ  رَسُولِهِ * اَشْهَدُ  اَنَّکَ  قَدْ  جاهَدْتَ  فِی  اللّهِ * وَنَصَحْتَ لِرَسُولِ اللّهِ   *وَجُدْتَ  بِنَفْسِکَ  وَطَلَبْتَ  ما  عِنْدَ  اللّهِ * وَرَغِبْتَ  فیما  وَعَدَ اللّهُ.
پس در روایت دارد که داخل شو و نماز بکن و در وقت نماز رو به قبر مکن، و چون از نماز فارغ شوى خود را بر روى قبر بینداز و بگو:
اللّهُمَّ  صَلِّ  عَلى  مُحَمَّد  وَعَلى  اَهْلِ  بَیْتِهِ * اللّهُمَّ  اِنّی  تَعَرَّضْتُ  لِرَحْمَتِکَ بِلُزُوقی  بِقَبْرِ  عَمِّ  نَبِیِّکَ  صَلَواتُکَ  عَلَیْهِ  وَعَلى  اَهْلِ  بَیْتِهِ * لِتُجیرَنی  مِنْ نِقْمَتِکَ  وَسَخَطِکَ  وَمَقْتِکَ * وَمِنَ  الزَّلَلِ( )  فی  یَوْم  تَکْثُرُ  فیهِ  الْمَعَرّاتُ( )وَالاَْصواتُ * وَتَشْتَغِلُ  کُلُّ  نَفْس  بِما  قَدَّمَتْ * وَتُجادِلُ  کُلُّ  نَفْس  عَنْ نَفْسِها  *فَاِنْ  تَرْحَمْنی  الْیَوْمَ  فَلا  خَوْفٌ  عَلَیَّ  وَلا  حُزْنٌ * وَاِنْ  تُعاقِبْ فَمَوْلایَ لَهُ الْقُدَرَهُ  عَلى  عَبْدِهِ * اللّهُمَّ  فَلا  تُخَیِّبْنی  الْیَوْمَ * وَلا  تَصْرِفَنی  بِغَیْرِ حاجَتی  *فَقَدْ لَزِقْتُ  بِقَبْرِ  عَمِّ  نَبِیِّکَ * وَتَقَرَّبْتُ  بِهِ  اِلَیْکَ * ابْتِغاءَ  مَرْضاتِکَ وَرَجاءَ رَحْمَتِکَ * فَتَقَبَّلْ  مِنّی * وَعُدْ  بِحِلْمِکَ  عَلى  جَهْلی * وَبِرَأْفَتِکَ  عَلى جِنایَهِ نَفْسی * فَقَدْ عَظُمَ  جُرْمی * وَما  اَخافُ  اَنْ  تَظْلِمَنی  وَلکِنْ  اَخافُ  سُوءَ الْحِسابِ * فَانْظُرِ الْیَوْمَ  اِلى  تَقَلُّبی  عَلى  قَبْرِ  عَمِّ  نَبِیِّکَ * صَلَواتُکَ  عَلى  مُحَمَّد وَاَهْلِ  بَیْتِهِ * فَبِهِمْ فُکَّنی  وَلا  تُخَیِّبْ  سَعْیِی * وَلا  یَهُونَنَّ  عَلَیْکَ  ابْتِهالی * وَلا یَحْجُبْ  عَنْکَ صَوْتی * وَلا  تَقْلِبْنی  بِغَیْرِ  قَضاءِ  حَوائِجی * یا غِیاثَ  کُلِّ مَکْرُوب  وَمَحْزُون * یا مُفَرِّجاً  عَنِ  الْمَلْهُوفِ  الْحَیْرانِ  الْغَریبِ  الْغَریقِ الْمُشْرِفِ  عَلَى  الْهَلَکَهِ * صَلِّ عَلى  مُحَمَّد  وَاَهْلِ  بَیْتِهِ  الطّاهِرینَ * وَانْظُرْ  اِلَیَّ نَظْرَهً  لا  اَشْقى  بَعْدَها اَبَداً * وَارْحَمْ  تَضَرُّعی  وَغُرْبَتی  وَانْفِرادی * فَقَدْ رَجَوْتُ رِضاکَ * وَتَحَرَّیْتُ الْخَیْرَ الَّذی  لا  یُعْطِیهِ  اَحَدٌ  سِواکَ * وَلا  تَرُدَّ اَمَلی.
سلام نزد قبرهاى شهداى اُحد
و در روایت عقبه از حضرت صادق(علیه السلام) مذکور است که چون از نماز کردن در مسجد «فضیخ» فارغ شوى برو به جانب کوه اُحد و ابتدا کن به مسجدى که در پایین سنگستان است، و در آن نماز بکن. پس برو به سوى قبر حمزه بن عبد المطلب(علیه السلام) و سلام کن بر او، پس برو به سوى قبرهاى شهدا، و بایست نزد آن قبرها و بگو: السَّلامُ  عَلَیْکُمْ  یا اَهْلَ  الدِّیارَ * اَنْتُمْ لَنا  فَرَطٌ وَاِنّا بِکُمْ  لاحِقُونَ.
بدان که شیخ مفید و سیّد و شهید(رحمهم الله) زیارت مبسوطى از براى حمزه سیّد الشّهدا(علیه السلام) و سایر شهداى اُحد نقل کرده اند، و بعد از زیارت شهدا گفته اند که بخوان سوره «إِنّا أَنزلناه» را هر قدر که ممکنت باشد، و از براى هر مزورى دو رکعت نماز زیارت کن. و حقیر چون بنابر اختصار داشتم به آن چه در حدیث رسیده بود اکتفا کردم. و اگر شهداى اُحد در روز شهادتشان زیارت شوند بسیار مناسب است، و روز شهادت ایشان یا نیمه یا هفدهم شوّال است. پس در آن مسجد نماز بکن که از آن موضع رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بیرون رفت به سوى اُحد در وقتى که با کفّار مکّه جنگ کرد، پس در آن جا نماز کرد و به جنگ رفت. پس باز گرد و نماز کن نزد قبر شهدا آنچه خدا براى تو مقرّر کرده باشد... الخ.
و نیز در روایت کامل الزّیاره است که آن حضرت فرمودند که: به ما رسیده است که پیغمبر(صلى الله علیه وآله)چون نزد قبور شهدا مى آید مى گفت: «السَّلامُ  عَلَیْکُمْ  بِما  صَبَرْتُمْ  فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ».
وثقه الاسلام در کافى به سند صحیح از هشام بن سالم روایت کرده که گفت: شنیدم که حضرت صادق(علیه السلام)مى فرمود که: «حضرت فاطمه بعد از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، هفتاد و پنج روز در دنیا زندگانى فرمود و در این مدّت هیچ کس آن مظلومه را خندان ندید، و در هر هفته روز دوشنبه و روز پنجشنبه مى رفت به سوى قبور شهداى اُحد و مى فرمود: در این جا بود مکان رسول خدا(صلى الله علیه وآله)و این جا بود مکان مشرکین».
و در روایت دیگر: «حضرت فاطمه(علیها السلام)در آن جا نماز مى خواند و دعا مى کرد و پیوسته چنین بود کار آن حضرت تا از دنیا رحلت فرمود».
مؤلّف گوید که: علماى تاریخ مدینه گفته اند که عبد اللّه بن جحش که خواهر زاده حمزه(علیه السلام)است نیز در بقعه او مدفون است، و مادر خلیفه الناصر لدین اللّه در سال پانصد و هفتاد قبّه اى عالیه بر قبر آن ها بنا کرد. و گفته اند که در سمت قبله چسبیده به کوه احد مسجدى است که بنیانش منهدم شده، گفته شده که حضرت رسول(صلى الله علیه وآله)در آن جا نماز ظهر و عصر را بجا آورد. و نیز در جهت قبله این مسجد موضعى است سوراخ در کوه به قدر سر آدمى، گفته شده که آن حضرت نشسته اند بر روى سنگى که در زیر او واقع است. و هم چنین در شمالِ مسجد غارى است در کوه که عوام النّاس مى گویند پیغمبر داخل آن شده، و این مطلب صحّتى ندارد زیرا که چنین چیزى نقل نشده. و نیز گفته اند که باید زیارت کرد خود کوه اُحد را، و در اخبار بسیارى از آن ها مذکور است که فرمودند: «اُحد کوهى است که دوست مى دارد ما را، و ما نیز او را».
و سمهودى شافعى در خلاصه الوفا روایت کرده از جابر که گفت که: حضرت موسى و هارون(علیهما السلام)حج کردند، پس گذشتند به مدینه طیّبه، از یهود آن جا خوف کرده مخفیّاً به سمت احد رفتند. همین که آن جا رسیدند حالت موت در حضرت هارون(علیه السلام) ظاهر شد. پس جناب موسى(علیه السلام)از براى او قبرى حفر کرد و هارون داخل آن قبر شد و رحلت فرمود، پس جناب موسى خاک بر روى او ریخت و او را در آن جا دفن کرد. و شیخ جلیل علىّ بن ابراهیم قمّى(رحمه الله)در تفسیر خود از حضرت باقر(علیه السلام)روایت کرده که آن حضرت فرمود که: «موسى و هارون(علیهما السلام)هر دو درتیه ] و بیابان [رحلت نمودند و وفات هارون پیش از موسى(علیه السلام)بوده».




      

حمزه بن عبدالمطلب، عموى پیامبر گرامى اسلام بود، دو سال پیش از ولادت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) دیده ‏به جهان گشود.
در میان جوانان قریش در دلاورى و بزرگوارى برجسته و در آزاداندیشى، آزادمنشى وستم‏ستیزى سرآمد بود.
سلحشورى و توان رزمى وى همزمان با آغاز دوره جوانى نمودار شد.

آن آزادمرد، حتى پیش از پذیرش اسلام، از رسول خدا در برابر آزارهاى مشرکان‏حمایت مى‏کرد، گرویدن وى به اسلام موجب سربلندى دین خدا شد; زیرا پس از آن‏مسلمانان از
انزوا بیرون آمدند و قریش با درک پشتیبانى توانا و استوار حمزه ازپیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از آزارهاى خود کاستند و رفتارشان با رسول خدا و مسلمانان‏ ملایم‌تر شد.

ادامه مطلب...


      

اهی اوقات پیش می آید که در مقابل کمک به دیگران، با این سخن آنان مواجه می شویم: "خدا خیرت دهد" حال این خیر چیست؟ چه معنایی دارد؟ خیر از دیدگاه افراد مختلف متفاوت است، ممکن است فردی خیر را در خوش گذرانی شخص دیگر آن را در ثروت، دیگری در سلامتی و ... بدانند، خیر از مواردی است که مصادیق بسیاری برای آن ذکر شده است ...


علم

 

آنچه مهم است، اینست که خیر در اسلام چگونه معنا شده است و نظر ائمه طاهرین در مورد آن چیست؟ امیرالم?منین در نهج البلاغه خیر را اینگونه توصیف کرده اند:

 

سُئل عن الخیر ما هو؟ فقال(علیه السلام): لَیْسَ الخَیْرُ أنْ یَکْثُرَ مالُکَ وَوَلَدُکَ وَلکِنَّ الخَیْرَ أنْ یَکْثُرَ عِلْمُکَ؛(1) از امام(علیه السلام)س?ال شد که خیر چیست؟ در جواب فرمودند: خیر این نیست که دارایى و فرزندانت زیاد شود، بلکه خیر آن است که دانش و علمت افزون گردد.

امام علی(علیه السلام) خیر را در دانش اندوزی می دانند اما خیر در چند آیه از قرآن به معناى مال و متاع دنیوى به کار رفته:

کُتِبَ عَلَیْکُمْ إذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأقْرَبِینَ بِالْمَعْروفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقینَ؛(2) دستور داده شد که چون یکى از شما را مرگ فرا رسد، اگر داراى متاع دنیاست، وصیت کند براى پدر و مادر و خویشان به قدر متعارف، این کار سزاوار مقام پرهیزکاران است.

 أیَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِه مِنْ مالٍ وَ بَنیْنَ نُسارِعُ لَهُمْ فِى الْخَیْراتِ بَلْ لایَشْعُرونَ؛(3) آیا این مردم کافر مى‏پندارند که ما آنها را مدد به مال و فرزندان مى‏نماییم براى آن‏که مى‏خواهیم در حق ایشان مساعدت و تعجیل به خیرات دنیا کنیم؟ براى امتحان است و آنها نمى‏فهمند.

و إنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدید؛(4) و انسان بر حب مال دنیا سخت فریفته و بخیل است.

منظور از سخن امیرالم?منین نفی دیدگاه غالب در مسئله مال و فرزند است، یعنی نفی دیدگاه کسانی که تنها از جنبه های مادی و دنیوی به مال و فرزند نگاه می کنند وگرنه اگر این مواهب در راه خدمت به خلق و جلب رضای خالق صرف شود آن نیز مصداق خیر است.

برترین خیر دانش است،انسان از طریق علم می تواند به خودشناسی و پس از آن به خداشناسی برسدوسعادت دنیا واخرت خود را تأمین نماید

خیر و اقسام آن

اگر مال و فرزند خیر است پس چگونه امام(علیه السلام) در این کلام، خیر بودن را از مال و فرزند سلب مى‏نمایند؟ پاسخ این س?ال را باید در اقسام خیر جستجو کرد ؛خیر دو قسم است: مطلق و مقید؛ خیر گاهى استعمال مى‏شود در «خیر مطلق»؛ یعنى خیرى که هیچ شرى را در برندارد، و گاهى استعمال مى‏شود در «خیر مقید»؛ یعنى خیرى که براى همگان و در همه حال خیر نیست. کلام امام(علیه السلام) به نحو سلب عموم است، نه عموم سلب؛ یعنى خیر محضْ افزایش علم و دانش است، نه ‏زیادى مال و فرزند. پس مال و فرزند جزء خیر مقید محسوب می شوند که گاهی خیر هستند. البته علم هم اگر از عبودیت پروردگار و حلم جدا شود ممکن است در مسیر انحراف قرار گیرد، لذا امام آن را به ضمیمه امور دیگری به عنوان خیر معرفی کردند و در ادامه فرمودند: ... وَ أَنْ یَعْظُمَ حِلْمُکَ، وَ أَنْ تُبَاهِیَ النَّاسَ بِعِبَادَةِ رَبِّکَ، فَإِنْ أَحْسَنْتَ حَمِدْتَ اللهَ، وَ إِنْ أَسَأْتَ اسْتَغْفَرْتَ اللهَ. وَلاَ خَیْرَ فِی الدُّنْیَا إِلاَّ لِرَجُلَیْنِ: رَجُلٍ أَذْنَبَ ذُنُوباً فَهُوَ یَتَدَارَکُهَا بِالتَّوْبَةِ، وَ رَجُلٍ یُسَارِعُ فِی الْخَیْرَاتِ.

 بحرانى(ره) در بیان این حکمت گوید:

آخرت

 

خیر در عرف عام، فراوانى و کثرت مال و لذایذ دنیوى است، و در اصطلاح سالکین الى اللَّه، خوشبختى و سعادت اخروى است و کمالات نفسانیه‏اى که وسیله رسیدن به آن سعادت باشد؛ بعضى خیر را به اعم از این تفسیر نموده‏اند. در این کلام امام(علیه السلام) خیر بودن را از کامیابى‏هاى دنیوى نفى نموده، زیرا این لذت‏ها و کامیابى‏ها فانى است و از انسان جدا مى‏گردد و چه بسا موجب رسیدن شر اخروى به انسان باشد و خیر را به معناى دوم تفسیر نموده و کمال قواى انسانى را خیر دانسته‏اند؛ پس کثرت علمْ کمال قوه نظریه نفس عاقله است.(5)

 

علم سرچشمه خیرات

ائمه در روایات بسیاری به علم وارزش آن اشاره کرده اند؛گویا کسی که عالم وطالب علم نباشد را سعادتمند نمی دانند،امام صادق(علیه السلام) در این مورد فرموده اند:

"کسى را که فاقد علم‏ است سزا نیست که سعادتمند شمرده شود و نه آن کس که عارى از مهر است ستوده، و نه آن کس که صبر ندارد کامل. و براى کسى که از ملامت علما پروا ندارد امیدى به خیر دنیا و آخرت نیست. و راستگوئى، شایسته فرد عاقل است، تا به گفتارش اعتماد شود، و سزاوار است که حقّ‏شناس باشد تا در خور فزونى گردد."(6)

آیا این مردم کافر مى‏پندارند که ما آنها را مدد به مال و فرزندان مى‏نماییم براى آن‏که مى‏خواهیم در حق ایشان مساعدت و تعجیل به خیرات دنیا کنیم؟ براى امتحان است و آنها نمى‏فهمند

 

امام پنجم حضرت باقر(علیه السلام) نیز از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل کرده‏اند که فرمودند: در غیر از تعلیم و تعلم خیرى نیست.

 قال رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله): العالمُ والمُتَعَلِّم شَریکانِ فی الأجْرِ لِلْعالِم أجرانِ و لِلْمُتَعَلِّمِ أجْرٌ وَلا خیر فی‏سِوى ذلک(7).

در غررالحکم از امیرالم?منین(علیه السلام) نقل شده که: العلمُ أصلُ کلِّ خیر.(8)

حالات روحانى در اثر توجه و علم به اسماء و صفات الهى براى انسان حاصل می شود، و مقامات معنوى در نتیجه علم یقینى حاصل می گردد، و تقویت روحانیت و انسانیت هر فردى در اثر این مقامات که از علم سر چشمه مى‏گیرند متحقق مى‏شود. و مى‏توان گفت که: حقیقت حالات و مقامات و بلکه نتیجه و نهایت آنها همان علم است.

در مواردی نیز علی بن ابیطالب خیر را تنها در دانش دانسته اند و آن را از موارد دیگر نفی نموده اند؛ "هر گاه خداوند خیر بنده‏اى را بخواهد او را دانشمند در دین کند."(9)

برترین خیر دانش است، انسان از طریق علم می تواند به خودشناسی و پس از آن به خداشناسی برسد و سعادت دنیا و آخرت خود را تأمین نماید.

درود بر بهترین خلائق، محمّد مصطفى صلّى اللّه علیه و آله که سرور پیامبران است و برگزیده پروردگار عالمیان؛ و درود بر آل و خاندانش که جرعه‏نوشان فرقان‏اند و علم‏آموختگان‏ بلا واسطه مهبط وحى. پاکانى که با کلام خود، چراغ هدایت ابناء بشر را افروختند و با عمل خود، صدق و ایمان آموختند.

 

نتیجه:

پس خیر اقسامی دارد که یکی از آنها خیر مطلق است و علی بن ابیطالب در نهج البلاغه به برترین خیریعنی علم اشاره کرده اند.

 

پی نوشت ها:

1-نهج‏البلاغه، حکمت 94.

2-بقره (2) ،آیه 180

3- م?منون (23) ،آیه 55 و 56

4- عادیات (100)، آیه 8.

5-ابن‏میثم بحرانى، شرح نهج‏البلاغه، ج‏5، ص‏288.

6-تحف العقول / ترجمه جعفرى ، ص 343

7- بحارالأنوار، ج‏1، ص‏173/ بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم ،باب ثواب العالم و المتعلم ..... ،ج‏1، ص 3

8-تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ، فضیلة العلم ..... ص 41

9-مشکاة الأنوار / ترجمه هوشمند و محمدى ؛ ص261 




      

باز کن بر روى من آغوش جان را اى بقیع        تا ببینم دوست دارى میهمان را اى بقیع

خاکى اما برتر از افلاک دارى جایگاه              در تو مى‏بینم شکوهِ آسمان را اى بقیع

پنج خورشیدِ جهان‎افروز در دامان تست        کرده‏اى رشک فلک این خاکدان را اى بقیع

مى‏رسیم از گرد ره با کوله بار اشک و آه       بار ده این کاروانِ خسته جان را اى بقیع

بیت الاحزان بود و زهرا، هیچ کس باور نداشت       تا کنند از او دریغ آن سایبان را اى بقیع

عاقبت از جور گلچین، سایه این گل شکست      در بهاران دید تاراج خزان را اى بقیع

گرچه باغ یاس او پُر شد ز گل‎هاى کبود        با على، زهرا نگفت این داستان را اى بقیع

سیلى گلچین چو گردد با رخ گل آشنا          بلبل از کف مى‏دهد تاب و توان را اى بقیع

حامل وحى الهى، گاهِ ابلاغ پیام                بوسه مى‏زد بارها آن آستان را اى بقیع

اى دریغا روز روشن، دشمنِ آتش فروز     بى امان مى‏سوخت آن دارالأمان را اى بقیع

قهر دشمن آنقدر دامن به آتش زد، که سوخت        عاقبت آن طایر عرش آشیان را اى بقیع

اى دریغا در میان شعله، صاحبخانه سوخت       سوخت این ناخوانده مهمان، میزبان را اى بقیع

دیگر از آن شب على از درد، آرامى نداشت        داده بود از دست چون آرام جان را اى بقیع

با دلى لرزان، ز بلبل پیکر گل را گرفت               یاد دارى گریه‏هاى باغبان را اى بقیع

لرزه مى‏افتد به جانت، تا که مى‏آرى به یاد            لرزش آن دست‏هاى مهربان را اى بقیع

جز تو غم‏هاى على را هیچ کس باور نکرد         مى‏کشى بر دوش خود بارى گران را اى بقیع

باز گو با ما، مزار کعبه‎ی دل‎ها کجاست            در کجا کردى نهان آن بى‏نشان را اى بقیع

قطره‏اى، اما در آغوش تو دریا خفته است          کرده‏اى پنهان تو موجى بیکران را اى بقیع

چشم تو خون گرید و «پروانه» مى‏داند کجاست          چشمه‎ی جوشان این اشکِ روان را اى بقیع

شاعر: استاد محمّد على مجاهدى «پروانه




      

انتشار تصاویر کم‌نظیر از بقیع پیش از تخریب

 

با انتشار کتاب آلبوم عکس‌های اختصاصی سلطان عبدالحمید عثمانی از مکه و مدینه، تصاویر جالب و کم‌نظیری از بقاع متبرکه مدینه و به ویژه قبرستان بقیع به دست آمده است.

به گزارش خبرنگار «بازتاب»، این کتاب در سال 2006 تقریبا هم‌زمان در نیوجرسی آمریکا و استانبول ترکیه به چاپ رسید.

در این کتاب، حدود 130 تصویر زیبا و تاریخی از صحرای عرفات، کعبه، مسجدالنبی تا قبرستان ابوطالب و شهر مکه و مدینه منتشر شده است

1. بیت الاحزان
2. قبر مطهر چهار امام معصوم
3. دختران پیامبر
4. زنان پیامبر
8. عثمان (خلیفه سوم)
10. فاطمه بنت اسد

تصاویر قبرستان بقیع در آن مقطع، از آن رو دارای اهمیت است که چند سال بعد، با روی کار آمدن آل سعود و وهابیون در عربستان و پایان قدرت عثمانی‌ها در این دیار، گنبد و بارگاه موجود در آن تخریب شد.

این اقدام در آن زمان، مورد اعتراض دولت ایران قرار گرفت و حتی رضاشاه پهلوی علیه آن بیانیه صادر کرد.
گفتنی است، سعودی‌ها سال 1340 قمری (1301 شمسی)، قدرت را در عربستان به دست گرفتند و سال 1343 قمری (1304 شمسی) ‌ساختمان‌های موجود در بقیع را تخریب کردند.

 

ادامه مطلب...


      

واقعا برای خودمان متاسفم که همیشه دم از اسلام و شیعه و قرآن و رهبر و ولایت می زنیم ولی هیچ نشانه ای از حرکت به سوی آنها در خودمان وجود ندارد.  

ما فقط حرف می زنیم مسئولین فرهنگی و دینی ما فقط به یک سری کارهای خاص و روزمره مشغول هستند واقعا این کار درست بود که در این دو سه روز گذشته به هر چیزی بپردازیم جز آن مسئله مهم از صدا و سیما گرفته تا مسئولین محترم نشریات و روزنامه های به اصطلاح وزین ما روزنامه هایی که عمری با انها خو گرفته بودیم مانند چند سال قبل هیچ خبری نبود انگار که اصلا اتفاقی نیافتاده بود در یک سکوت خبری محض واقعا که جای تعجب دارد به جز معدود سایت و وبلاگ خاص که آنهم مانند من دغدغه داشتند چیز دیگری ندیدیم.

روز پنجشنبه 25 شهریور ماه خودمان را با مسئله پاکستان مشغول کردیم من نمی گویم که نباید به آن توجه کرد ولی باید بین مسائل تفکیک قائل شد مگر در سخنان رهبر معظم انقلاب نبود که فرمودند شما باید بدانید که مسئله اصلی کدامست و مسئله فرعی کدام به مسائل اصلی توجه کنید ، پنجشنبه هر شبکه را می دیدی یک میکروفن دست خبرنگار بود و در خصوص سیل پاکستان و انسان دوستی و به همسایه کمک کنید صحبت می کردند انگار نه انگار که فردا روز مهمی است و باید چیزی گفت دریغ از یک خط دریغ از یک جمله وا اسفا فردا روز جمعه است روز تظاهرات در خصوص قرآن سوزی این مسئله قرآن از مسائل اصلی و مهم اسلام است نباید خاموش بود یک عده از خدا بی خبر و نادان و جاهل به سبب سالگرد یازده سپتامبر می خواهند انتقام بگیرند از چه کسانی از مسلمانان از ما می خواهند به خاطر تخریب ساختمانهای دو قلو انتقام بگیرند ساختمانهایی که دولت امریکا خراب کرد و تمام اسناد و مدارک آن توسط محققین و پژوهشگران مختلف منتشر شد حالا فرض کنیم حرف دولت امریکا صحیح و درست است به قول آیت الله مکارم شیرازی این افراد نادان نمی دانند که این قضیه یازده سپتامبر را یک عده وهابی ایجاد کردند و این عده ربطی به دنیای اسلام ندارند و حالا آنها که به تاریخ و دین خود ارزش قائل هستند حتی به ظاهر می خواهند انتقام آن اتفاق را از قرآن شریف ما بگیرند وا اسفا واقعا باید متاسف بود از این همه سهل انگاری دوستان هشت شوال می آید و دریغ از یک سخنرانی دریغ از یک خطابه ، دریغ از یک تصویر ، دریغ از یک خبر ، دریغ . . . ،

چرا ما این طوری شدیم آن شهروند امریکایی درک فونتن از کار بی کار می شود ولی با اعتقاد مسخره خود حاضر است که این اتفاق بیافتد ولی انتقام خیالی خود را بگیرد آن وقت حدود 87 سال پیش بارگاه ملکوتی چهار امام تشیع را خراب می کنند هر سال بدتر سال قبل انگار می ترسیم این واقعه دهشتناک را بازگو کنیم آخر از چه می ترسیم نگویید فراموش کردیم که گناهتان صد برابر می شود آخر شما مسئول هستید کلی مشاور و معاون دارید شما حقوق می گیرید که مسائل فرهنگی و دینی را سر و سامان بدهید کار دیگری ندارید واقعا متاسفم روز پنج شنبه تمام روزنامه ها را خریدم روزنامه فروش تعجب کرده بود ، گفت خبریه گفتم خبر اینه که پر از بی خبریه . دریغ از یک خبر و دریغ از یک پاره خط نه روزنامه ارزشی مطلبی نوشته بود نه روزنامه های دیگر اصلا خبری نبود یا نبود یا من انقدر حول بودم که ندیدم روز جمعه شبکه های تلویزیون را حی هم می زنیم ولی خبری نیست نزدیک های ساعت ده شبکه دو برنامه روضه رضوان را پخش کرد برنامه ای که توسط مجموعه لبیک ساخته شده بود جالب بود که اینجا می شد یک صحبتی کرد ولی هیچ خبری نبود کل برنامه در خصوص مسجد شجره بود. من نمی دانم واقعا نمی دانم اگر کسی می داند به من بگوید و من را از این علامت سوال بزرگ که روی سرم رشد کرده نجات بدهد چرا رسانه ملی ما چرا روزنامه ها و مجله های به اصطلاح وزین ما هیچ چیز نگفتند و هیچ چیز ننوشتند آخر چرا ؟! 

شاید بگویند به خاطر تقریب مذاهب به سبب مسایل سیاسی نمی خواهیم بین ایران و عربستان تنشی ایجاد شود ولی این جواب بدتر از گناه است مگر حجاج ما را در جمعه خونین در حج تمتع به خاک و خون نکشیدند مگر بارها و بارها به زائران خانه خدا و حرم پیامبر بی احترامی نکردند مگر دست زنان و خواهرهای ما را نگرفتند و انگشت نگاری نکردند مگر ما تروریست هستیم با بقیه حجاج کشورهای اسلامی هم این طور برخورد می کنند ، مگر سید ابوطالب یزدی را در مقابل چشم همسرش سر نزدند مگر در این تاریخ حدود 80 ساله چه ظلم ها و چه جفاها نکردند این آل سعود با ما ، حال آیا می شود با منطق و عقل این رفتار و سهل انگاری و عقب نشینی ما را توجیه کرد. شاید بگویید مصلحت در خودداری از تنش است این که بگوییم حدود 87 سال پیش یک عده وهابی سلفی بارگاه ائمه بقیع را تخریب کردند و برای این کار فتاوا صادر کردند و قباب بقیع را توسط خود خادمان و با توسل به زور خراب کردند و هزار مجیدی برای آن هزینه کردند کجای آن تنش بین مذاهب و بین دولتها و بین سیاست خارجی و غیره است.

آخر ما را چه شده است یک عده کافر به ظاهر مسلمان می آیند حرم چهار نفر از بندگان پاک خدا از خاندان پیامبر را خراب می کنند آن وقت ما هر سال می گذرد و انگار نه که خبری شده هیچ نمی گوییم آخر بیایید حداقل مثل برنامه تقویم تاریخ ، یک جمله و یا یک مطلب ساده و غیر سیاسی بگویید . بعد از کلی جستجوی اینترنتی به چند مطلب کوتاه در بعضی از سایتها و وبلاگهای شخصی می رسیم که در مورد بقیع صحبت کرده اند حالا می بینیم که این دوستان که زحمت کشیده اند و در خصوص این تخریب و سالگرد آن صحبت کرده اند مطالب انها پر از غلط های تحقیقی و پژوهشی است جالب است یک سایت معروف که عنوان شیعه فلان هم دارد تاریخ تخریب را 1304 قمری ذکر کرده ، به نظر شما این چه وضعی است این چه چیزی است که ما دچار آن شدیم ، آنها دارند تمام موارد و نوشته های مربوط به شیعه را از کتابهای خود پاک می کنند هر مسجد و هر مکانی که به اهل بیت مربوط می شود را از بین می برند دارند هزینه می کنند ، دارند با جدیت کار می کنند ، برنامه ریزی می کنند ، فیلم می سازند ، وهابی ها همایش و جشنواره برپا می کنند ، هدف تعیین کرده اند سال 2012 را سال هدف قرار داده اند برای پایان تمام ظواهر و نشانه ها ی شیعی آن وقت ما هنوز نمی دانیم بقیع چه سالی تخریب شد یا نهایت تلاش و سعی ما این است که یک سری مقالات قدیمی را دوباره بازگو می کنیم یا فلان سایت با چنان آب و تابی از پیدا شدن یک عکس جدید از بقیع حرف می زند بعد می رویم و می بینیم که این عکس کاملا نامربوط است ، اینها به خاطر این است که مطالعه نداریم ، بدون بررسی هر چیزی را می پذیریم ، فلان عکس را نشان می دهند و می گویند که این عکس ضریح ائمه بقیع است آخر بنده خدا آن زمان دوربین عکاسی رنگی کجا بوده ؟ هزار غلط و اشتباه را به عنوان مطالب تاریخی ذکر می کنیم.

البته باز هم جای شکر دارد که یک عده همین چیزها را می گویند خدا پدرشان را بیامرزد ، خدا اجرشان دهد باز حداقل می گویند و می نویسند ، از آن طرف یک عده از مسئولین که وظیفه گفتن این مطالب را دارند با یک سری همایش و جشنواره های بی معنی و پر هزینه خود را خوب مشغول کرده اند. بعد که کلی کار می کنی و زمان می گذاری و به نتایجی می رسی و می خواهی آنها را به یک شکلی منتشر کنی ، اول تلفنی ، کلی تشویق و ذوق می کنند و بعد که با کلی خواهش وقت دیدار می دهند و ماجرا توضیح می دهی ، آخر می آیند و در گوشت می گویند : فعلا به صلاح نیست. خدا کند سال دیگر در سالگرد تخریب بقیع حداقل یک روزنامه محلی چیزی بگوید چیزی بنویسد چیزی نشان دهد حداقل یک جمله ، حداقل یک کلمه :  " بقیع "

 




      




      

تا به حال نام یوم الهدم را شنیده اید ؟ یوم الهدم یعنی روز ویران کردن ...

در هشتم شوال سال 1344 هجری قمری پس از اشغال مکه ، وهابیان به سرکردگی عبدالعزیزبن سعود روی به مدینه آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر، سرانجام آن را اشغال نموده ، مأمورین عثمانی را بیرون کردند و به تخریب قبور ائمه بقیع و دیگر قبور هم چنین قبر ابراهیم فرزند پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – قبور زنان آن حضرت ، قبر ام البنین مادر حضرت اباالفضل العباس – علیه السلام – و قبر عبدالله پدر پیامبر و اسماعیل فرزند امام صادق – علیه السلام – و بسیاری قبور دیگرپرداختند. ضریح فولادی ائمه بقیع را که در اصفهان ساخته شده بود و روی قبور حضرات معصومین امام مجتبی ، امام سجاد ، امام باقر و امام صادق – علیهم السلام – قرار داشت را از جا در آورده ، بردند . اما این اولین حمله آنان به مدینه نبود . آنان در سال 1221 هجری نیز یک بار دیگر به مدینه هجوم برده ، پس از یک سال و نیم محاصره توانسته بودند آن شهر را تصزف کنند و پس از تصرف اقدام به غارت اشیای گرانبهای حرم پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – و تخریب و غارت قبرستان بقیع نمودند .

طبق نقل تاریخی آن ها در این حمله چهر صندوق مملو از جواهرات مرصع به الماس و یاقوت گرانبها و حدود یکصد قبضه شمشیر با غلاف های مطلا به طلای خالص و تزیین شده به الماس و یاقوت و ... به یغما بردند . و این نیز نخستین حمله آنان به مقدسات اسلامی نبود . صلاح الدین مختار نویسنده و مورخ وهابی در کتاب "تاریخ امملکه العربیه السعودیه کما عرفت" بخشی از افتخارات وهابیت در حمله به کربلای معلی را چینن شرح می دهد : در سال 1216 امیرسعود در رأس نیروهای بسیاری از مردم نجد و حبوب و حجاز و تهامه و نواحی دیگر به قصد عراق حرکت نمود و در ماه ذی القعده به شهر کربلا رسید و آن را محاصره کرد . سپاه مذکور باروی شهر را خراب کردند و به زور وارد شهر شدند . بیشترمردم را در کوچه و بازار و خانه ها به قتل رسانیدند و نزدیک ظهر با اموال و غنائم فراوان از شهر خارج شدند ، سپس در محلی به نام ابیض گرد آمدند . خمس اموالرا خود سعود برداشت و بقیه را به هر پیاده یک سهم و به هر سوار دو سهم قسمت کرد .(چون به نظر آنها جنگ با کفار بود)

عثمان بن بشر از دیگر مورخان وهابی درباره حمله به کربلا چنین می نویسد: "… گنبد روی قبر (یعنی قبر امام حسین علیه السلام) را ویران ساختند و صندوق روی قبر را که زمرد و یاقوت و جواهرات دیگر در آن نشانده بودند، برگرفتند و آنچه در شهر از مال و سلاح و لباس و فرش و طلا و نقره و قرآن های نفیس و جز آن‌ها یافتند، غارت کردند و نزدیک ظهر از شهر بیرون رفتند در حالی که قریب به 2000 تن از اهالی کربلا را کشته بودند."

جالب این جاست که مورخ مزبور نام کتاب خود را "عنوان المجد فی تاریخ نجد" گذاشته و از این وقایع به عنوان نشانه‌های مجد و شکوه و عظکت وهابیت یاد کرده است!

اما این فقط شیعیان و اماکن مقدسه آن‌ها نبودند که وهابیان آثار مجد و شکوه خود را در آن به نمایش گذاشته‌اند، مکه مکرمه و طائف نیز از حملات آنان در امام نماند. "جمیل صدقی زهاوی" در خصوص فتح طائف می نویسد: "طفل شیرخواره را بر روی سینه مادرس سر بریدند، جمعی را که مشغول فراگیری قرآن بودند کشتند، چون در خانه‌ها کسی باقی نماند، به دکان‌ها و مساجد رفتند و هر کس بود، حتی گروهی را که در حال رکوع و سجود بودند، کشتند. کتاب‌ها را که در میان آن‌ها تعدادی مصحف شریف و نسخه‌هایی از صحیح بخاری و مسلم و دیگر کتب فقه و حدیث بود، در کوچه و بازارافکندند و آنها را پیمال کردند."

سرزدن این قبیل امور از پیروان محمد بن عبدالوهاب شگفت نیست! تابعان کسی که همه مسلمانان را کافر و مشرک می دانست و مکه و مدینه را قبل از آنکه به دست وهابیان بیافتد، دارالحرب و دارالکفر!می دانست. در کتاب "الدررالسنیه" می خوانیم:

"وی - محمد بن عبدالوهاب – از صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و اله نهی می‌کرد و از شنیدن آن ناراحت می‌شد. صلوات فرستنده را اذیت می‌کرد و به سخت‌ترین وجه مجازات می نمود.

حتی او دستور داد مرد نابینای متدینی را که مؤذن بود و صوت خوشی داشت، چون به حرف او گوش نداده، بر پیامبر صلوات فرستاده بود، به قتل رسانند. بسیاری از کتب مربوط به صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله را به آتش کشید و به هریک از پیروانش اجازه می داد قرآن را مطابق فهم خود تفسیر کند."

محمد بن عبدالوهاب به نوبه‌ی خود در اعتقادات پیرو"ابن تیمیه حنبلی" است، که در قرن هشتم هجری می‌زیسته است، از ابن تیمیه عقاید جالبی نقل شده است. از جمله اینکه او خدا را جسم می‌دانست! برای ذات مقدس خداوند دست و پا و چشم و زبان و دهان قائل بود! ابن بطوطه جهانگرد معروف در سفرنامه‌ی حود می گوید: "ابن تیمیه را بر منبر مسجد جامع دمشق دیدم که مردم را موعظه می‌کرد و می‌گفت: خداوند به آسمان دنیا می‌آید، همان گونه که من اکنون فرود می‌آیم! سپس یک پله از منبر پائین می‌آمد!"

عقاید او آنچنان سخیف و بی‌مقدار بود که خود اهل سنت وی را به زندان افکندند و در رد او کتب متعددی را به رشته تحریر درآوردند.

این قطره‌ای کوچک از مرداب اعتقادات و عملکرد وهابیان در طول این سالیان است. در طول این دوران دانشمندان زیادی چه شیعه و چه سنی به نقد عقاید وهابیت دست زده‌اند و به شبهات گوناگون آنان پاسخ داده‌اند. یکی از شبهات آنان مسأله‌ی بناء بر قبور است. آن‌ها ساختن بنا اعم از مسجد یا غیر آن را بر قبر حرام می‌دانند. در این نوشتار سعی می کنیم پاسخی مناسب به شبهه‌ی مذکور بدهیم. نخست آنکه: این شبهه‌ی آنان را صریح آیه‌ی 21 سوره کهف دفع می‌نماید، که در خصوص ماجرای اصحاب کهف از قول مومنانی که می‌خواستند یاد اصحاب کهف را گرامی دارند می فرماید: لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِم مَّسْجِدًا (بی تردید بر روی قبور آنان مسجدی بنا می کنیم) دوم آنکه: هنگام ظهور اسلام و در دوران فتوحان اسلامی بناهایی بر قبور انبیاء گذشته وجود داشت. از جمله می‌توان به قبر حضرت داوود و حضرت موسی در بیت المقدس اشاره نمود. جالب اینجاست که خلیفه دوم که طبق نظر این آقایان از صحابه است و معصوم، خود برای انعقاد پیمان صلح به بیت المقدس رفت و پس از تسلط بر آن شهر، اقدامی در راستای از بین بردن این قبور به عمل نیاورد…

اما به راستی قومی که در تاریخ نه چندان طولانی خود، چنان که از زبان مورخین خودشان شنیدیم قرآن‌ها را در خیابان‌ها لگد مال ساختند و در قتل عام پیروان علی علیه السلام و سایر خلفا فرقی نگذاشتند و مجد خود را در غارت و قتل جستجو می کردند، شایستگی این را دارند که مخاطب یک استدلال قرآنی و یا حتی تاریخی قرار گیرند؟!




      

یامک های دلسوختگان بقیع

بقیع 

قبور آل پیمبر، خراب و ویران است 

 فرشتگان همگان اند سوگوار بقیع

در این مصائب عظمى ولىّ عصر بوَد 

 شکسته خاطر و محزون و داغدار بقیع

حرامیان به حرم تا که حاکم اند روا ست 

که مسلمین همه باشند شرمسار بقیع

اینجا بقیع است و این خاک، گنجینه‌دار فریادی است که قرن‌ ها، ارباب جور آن را در سینه ما محبوس کرده ‌اند.

حکایت بقیع، حکایت غربت است، غربت اسلام و با که باید این راز را باز گفت که اسلام در مدینه النبی از همه جا غریب‌ تر است.

در جهان، هم شأن و همتائی کجا دارد بقیع              چونکه یک جا، چار محبوب خدا دارد بقیع

نور چشمان رسول و، پور دلبند بتول                         صادق و سجاد و باقر، مجتبی دارد بقیع

 

اینجا بقعه‌ای است از بُقاع بهشت!

و آن نفخه‌ای که در بهشت، روح می‌دمد، از سینه این خاک برمی‌آید

چرا که اینجا مدفن کلیدداران بهشت است.

جلوه جنت‏به چشم خاکیان دارد بقیع

یا صفاى خلوت افلاکیان دارد بقیع

گر حصار کعبه را جبریل دربانى کند

صد چو موسى و مسیحا پاسبان دارد بقیع

 

بقیع، بقعه‌ای خاموش و تاریک است، اما روشن از نور امامت.

بقیع، آشنایی غریب است، همدم غربت در جمع آشنایان.

بقیع، مزرعه غم و کشتزار اندوه است.

بقیع 

این گلستان نبیّ بار دگر ویران شده 

چشمهای منتقم ، بار دگر گریان شده

بعد تخریب بقیع و این ستم در آن دیار 

گشت روشن، از چه قبر فاطمه پنهان شده

 

در بقیع عقده‌ های دل با سرانگشت اشک، گشوده می‌ شود و اشک دیده، زخم ‌دل و سوز درون را تسکین می ‌دهد.

دریغ و درد که از ظلم دشمنان خدا

خراب شد همه آثار بى شمار بقیع

خراب کرد ستم، مشهد چهار امام

کز آن شرف به سما یافت خاکسار بقیع

 

مدینه، هم‌ چنان مظلوم است و ... بقیع مظلوم ‌تر!

اهل‌بیت هم‌ چنان غریب ‌اند و ... پیروانشان غریب ‌تر!

رنج‌ نامه نانوشته شیعه، بر خاک و سنگ این مزار، گویا از هر زمان به شِکوه و شهادت ایستاده است.

بشکند دستی که ویران کرد این گلخانه را

درعزا بنشاند او ، شمع و گل و پروانه را

بشکند دستی که هتک حرمت این خانه کرد

شیعه را سوزاند و خون در قلب صاحبخانه کرد

ای بقیع مطهر

ای رازدار صدیق صدیقه اطهر

و ای هم ‌نوای مولا مهدی

آ‌ن‌گاه که غریبانه آنجا به زیارت می‌آید.

ای بقیع با ما سخن بگو

با ما از رازهای سر به مُهری که در سینه داری بگو

یا رب چه حکمتى‎ست در این قطعه شریف                            مهمان غریب و بارگه میزبان، غریب

 یا رب کرامتى! که زنم بوسه بر بقیع                                                سر را نهم به خاک و بگویم بر آن غریب

درون قلب جهان ، انقلاب گشته بیا

نفس، بدون تو همچون عذاب گشته بیا                                                       نظاره کن به فرا سوی مدینه و ببین

حرم به دست حرامی خراب گشته بیا

بقیع

 

ای تربت مطهر!

ای آن‌که بر تربت تو، جای جای، نشانه پای حبیب ما و اثر اشک‌های غریبانه او باقیست!

ای کاش ما بجای خاک تو بودیم

و هنگامی که آن یار غایب از نظر به زیارت قبور می‌آمد

بر پای او بوسه می‌زدیم

بشنو از این قبرها بانگ اناالمظلوم را                        تا که مهدی باز آید، این ندا دارد بقیع

تا شود ثابت که نور حق نمی‎گردد خموش                 گرچه ویران شد، جلال کبریا دارد بقیع

آخر یه روز شیعه برات حرم میسازه

حرم برای تو شه کرم میسازه

سالروز تخریبِ خاک بهشت و نیستان غربت، بر عاشقان زیارت بهشت تسلیت باد.

ای بقیع با ما سخن بگو

با ما از رازهای سر به مُهری که در سینه داری بگو

بگو، با ما بگو

لابد صدای گریه غریبانه آن یار را

هنگامی که بر غربت اسلام می‌گرید، شنیده‌ای؟

بگو، با ما بگو که حبیب ما

در رازگویی‌های علی‌وار خویش

و در مناجات‌های سجادگونه‌‌اش، چه می‌گوید

شب که تنها میشود با خلوت روحانی اش                            ای مدینه انـتظار میهمان دارد بـقـیـع

شب که تاریک است و در بر روی مردم بسته است                     زائری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع

 


      
   1   2      >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ سلام وب قشنگی داری خوشحال شدم که پیامت را دیدم