سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک ماه بندگی خدا را کردن، یک ماه سر به طاعت وجود نازنینش فرود آوردن و با او راز و نیاز کردن و برای او گرسنگی و تشنگی را تحمل نمودن، یک ماه میهمان خدایی بودن که در مهمان نوازی سرآمد تمامی میزبانان است، آیا این طاعت ها پاداشی دارد؟ چه زمان باید انتظار پاداش این بندگی را داشت؟

 

 

پاداش روزه داری در روز عید

روایات حاکی از آن است که روزه دار پاداش روزه داری خویش را در روز عید فطر دریافت می‌کند. حضرت علی(علیه السلام) در خطبه ای به این امر چنین اشاره داشته‌اند:

«اى مردم! امروز شما روزى است که در آن به نیکوکاران پاداش داده مى‏شود و بدکاران در آن زیان مى‏کنند. امروز، شبیه‏ترین روزها به قیامت شماست. با بیرون آمدن خود از خانه‏هایتان به مصلاى خود، از بیرون آمدن از گورها و رفتن به پیشگاه خداوند یاد کنید. و از توقف و ایستادن خود در مصلى، وقوف خود در برابر خدا را یاد کنید و از بازگشت خود به خانه‏هایتان بازگشت خود را به جهنم و بهشت فرا یاد آرید. و اى بندگان خدا! بدانید نزدیک‏ترین و کمترین چیز که براى مردان و زنان روزه‏گیر فراهم است، این است که فرشته‏یى در آخرین روز ماه رمضان به آنان ندا مى‏دهد که اى بندگان خدا! بر شما مژده باد که گناهان گذشته شما آمرزیده شد و بنگرید که در آینده چگونه خواهید بود.» (روضة الواعظین/ ترجمه مهدوى دامغانى/ 565 )

مردم مى‏گویند: آمرزش و مغفرت بر کسى که ماه رمضان را روزه گرفته در شب قدر نازل مى‏شود. آیا این کلام صحیح است؟حضرت فرمودند: اى حسن، کارگر وقتى از عملش فارغ شد اجرتش را مى‏دهند و پایان عمل صائم شب عید است بنا بر این در شب عید مغفرت و آمرزش که پاداش روزه‏داران است نازل مى‏شود

حضرت روز عید را روزی می‌دانند که در آن روز به نیکوکاران پاداش می‌دهند و بدکاران و افرادی که توفیق عبادت و بندگی در ماه رمضان نصیبشان نشده است انگشت حسرت به دهان گرفته و از زیان کاران‌اند. و در نهایت پاداش از آن افرادی خواهد بود که یک ماه صبر و استقامت را پیشه خویش ساخته بودند. از جابر، از امام ابو جعفر از پدرش علیهما السّلام روایت شده است‏که فرمود: چون اوّلین روز از ماه شوّال فرا رسد، منادیى ندا در دهد که: اى م?منین بشتابید به سوى جوائزتان، سپس امام ابو جعفر علیه السّلام فرمود: اى جابر، جوائز خداى عزّ و جلّ بمانند جوائز آن پادشاهان نیست: آنگاه فرمود: آن روز، روز جوائز است.(من لایحضره الفقیه/529)

روز عید روزی است که روزه داران پاداش روزه داری خود را در آن دریافت می‌کنند. مگر نه این است که کارگر بعد اتمام کار خویش انتظار دریافت مزد دارد، روزه دار نیز پس از اتمام ماه مبارک انتظار پاداش از جانب خداوند متعال را دارد و روز عید فطر روزی است که پاداش خود را دریافت می‌کند.

پاداش

 


نازل شدن مغفرت در شب عید فطر

نه تنها روز عید فطر روزی است که در آن برکات خداوندی نازل شده و روزه داران پاداش خویش را دریافت می‌کنند بلکه شب آن نیز، شب نازل شدن مغفرت و غفران خداوندی است به همین خاطر است که شب زنده داری در این شب توصیه شده تا بندگان خدا از توفیقات آن بی‌نصیب نمانند .

از عبداللَّه بن مسعود نقل شده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: جبرئیل از اسرافیل و او از پروردگارش نقل کرد که فرمود: هر کس شب عید فطر ده رکعت نماز بگزارد و در هر رکعت سوره حمد را یک مرتبه و «قل هو اللَّه احد» را ده مرتبه بخواند، و در رکوع و سجده خود بگوید: «سبحان اللَّه و الحمدللَّه ولا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر»، سپس بعد از هر دو رکعت تشهد بخواند و سلام گوید، و چون از نماز فارغ شود هزار بار بگوید: «استغفر اللَّه و اتوب الیه»، سپس به سجده رود و در سجده خود بگوید: «یا حىّ یا قیّوم، یا ذا الجلال و الإکرام، یا رحمان الدّنیا و الآخرة و رحیمهما، یا اکرم الأکرمین، یا ارحم الرّاحمین، یا اله الأوّلین و الآخرین اغفر لی ذنوبى و تقبّل صومى و صلاتى و قیامى» رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: سوگند به آن کسى که مرا به حق به پیامبرى برانگیخته است، این شخص سر از سجده بر نمى‏دارد مگر اینکه آمرزیده مى‏شود، و روزه ماه رمضان از او قبول مى‏گردد، و خدا از گناهان او مى‏گذرد، هر چند هفتاد گناه مرتکب شده باشد که هر گناهى از گناهان همه بندگان بزرگ‏تر باشد.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: به جبرئیل گفتم: آیا ماه رمضان تنها از او پذیرفته مى‏شود یا از همه بندگان خدا در تمام نقاط روى زمین پذیرفته مى‏گردد؟ فرمود: بلى، سوگند به آن کسى که تو را اى محمّد به حق به نبوّت برانگیخته است. از جمله کرامتهاى او بر خدا و بزرگى مقام و منزلتش این است که خداوند ماه رمضان او و آنان را بپذیرد، و از تمام خداپرستانى که میان مشرق و مغرب زندگى مى‏کنند نماز و روزه‏شان را قبول کند، و گناهانشان را بیامرزد، و دعایشان را مستجاب نماید پس از آنکه آنان نیز فرمان خدا را اطاعت کرده‏اند.

چه نیکوست این شب را همچون شب‌های قدر به شب زنده‌داری و عبادت پرداختن تا کاستی ها و کم کاری هایمان در ماه مبارک جبران گردد و اندکی از چشمه بندگی معبود سیراب گشت

سوگند به آن کسى که تو را به حق به پیامبرى مبعوث کرده است، هر کس این نماز را به جاى آورد و این گونه استغفار کند، خداوند نماز و روزه و شب زنده دارى او را قبول مى‏کند، و او را مى‏آمرزد، و دعایش را مستجاب مى‏کند، زیرا خداوند در کتابش فرموده: «از پروردگارتان آمرزش بخواهید سپس به او باز گردید» «1» و فرموده: «آنان که چون کار زشتى مرتکب شدند یا به خویشتن ستم نمودند، خدا را یاد کردند و براى گناهان خود آمرزش خواستند، و جز خدا کیست که گناهان را بیامرزد؟» «2» و فرموده: «از خدا آمرزش بخواهید که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است» «3» و فرموده: از او آمرزش بخواه که بسیار توبه پذیر است» «4». ( ثواب الاعمال، 149) و در روایت دیگری آمده است:

پدرم رحمة اللَّه علیه از محمّد بن یحیى عطّار، از محمّد بن احمد، از احمد بن محمّد سیّارى، از قاسم بن یحیى، از جدّش حسن بن راشد نقل کرده که وى گفت: عرض کردم: فدایت شوم مردم مى‏گویند: آمرزش و مغفرت بر کسى که ماه رمضان را روزه گرفته در شب قدر نازل مى‏شود. آیا این کلام صحیح است؟حضرت فرمودند: اى حسن، کارگر وقتى از عملش فارغ شد اجرتش را مى‏دهند و پایان عمل روزه دار شب عید است بنا بر این در شب عید مغفرت و آمرزش که پاداش روزه‏داران است نازل مى‏شود. عرض کردم: فدایت شوم، چه عملى سزاوار است در این شب انجام بدهیم؟ حضرت فرمودند: وقتى آفتاب غروب کرد غسل کن و بعد از خواندن نماز مغرب دو دست را بلند کن و بگو: یا ذا الطّول، یا ذا الحول، یا ذا الجود، یا مصطفى محمّد و ناصره صلّ على محمّد و على اهل بیته و اغفر لى کلّ ذنب احصیته علىّ و نسیته و هو عندک فی کتاب مبین. سپس به سجده برو و صد مرتبه بگو: اتوب الى اللَّه. بعد حوائج خود را از خدا بخواه‏. (علل الشرائع / 259)

چه نیکوست این شب را همچون شب‌های قدر به شب زنده‌داری و عبادت پرداختن، تا کاستی ها و کم کاری هایمان در ماه مبارک جبران گردد و اندکی از چشمه بندگی معبود سیراب گشت.





      

عید فطر

 



بر اساس روایات شب عید فطر همانند شب قدر یکی از پنج شبی است که خداوند متعال آنها را در بین سایر شبها برگزیده است.

 

در بخشی از روایت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است:

و أمّا خِیارُهُ مِنَ اللَّیالی فَلَیالِی الجُمَعِ ولَیلَةُ النِّصفِ مِن شَعبانَ و لَیلَةُ القَدرِ و لَیلَتَا العیدِ ؛

برگزیده‏هاى او (خداوند) از میان شب‏ها، شب‏هاى جمعه، شب نیمه شعبان، شب قدر، شب دو عید فطر و قربان هستند. [1]

و این امتیاز، فقط مخصوص شب این عید بزرگ نیست و روز آن نیز مانند شبش از برتری نسبت به سایر روزها برخوردار است؛ در ادامه همان روایت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است:

وأمّا خِیارُهُ مِنَ الأَیّامِ فَأَیّامُ الجُمَعِ وَالأَعیادِ؛ برگزیده‏هاى او از میان روزها، روزهاى جمعه و عیدها هستند.

بی شک معنای این برگزیدگی، نزول فیض ویژه از سوی خدا به بندگان در این ایام است که می طلبد برای بردن بهره بیشتر به عبادت، استغفار و دعا اهتمام بیشتری ورزید و خود را در معرض این نسیم خوش رحمت قرار داد. اگر هم کسی طالب سود بیشتر بود این چند ساعت شب عید را هم مانند شب قدر نخوابد و آن را به عبادت بگذراند. از امام رضا علیه السلام نقل است که فرمود:

«کانَ أمیرُ المُ?مِنینَ علیه‏السلام لا یَنامُ ثَلاثَ لَیالٍ: لَیلَةَ ثَلاثٍ وعِشرینَ مِن شَهرِ رَمَضانَ، ولَیلَةَ الفِطرِ ولَیلَةَ النِّصفِ مِن شَعبانَ»؛ امیر م?منان علیه‏السلام سه شب را نمى‏خوابید: شب بیست و سوم ماه رمضان، شب عید فطر و شب نیمه شعبان.[2]

ادامه مطلب...


      

چهار نفری که دعایشان مستجاب نمی‌شود

 خداوند متعال در نصیحتی به عیسی(ع) فرمود: به ستمکاران بنی‌اسرائیل بگو مرا نخوانید و حال آنکه در زیر گام‌هایتان رشوه و در خانه‌هایتان بت وجود دارد، اجابت من در حق آنها «لعن» است تا زمانی که پراکنده شوند.

خبرگزاری فارس: چهار نفری که دعایشان مستجاب نمی‌شود
 

ادامه مطلب...


      

 

اعمال شب‌های قدر

یا علی

 

 

 

شب نوزدهم:

اولین شب از شب‌های قدر است و شب قدر همان شبی است که در تمام سال شبی به خوبی و فضیلت آن نمی‌رسد و عمل در آن بهتر است از عمل در هزار ماه و در آن شب تقدیر امور سال رقم می‌خورد و ملائکه و روح که اعظم ملائکه است در آن شب به اذن پروردگار به زمین نازل می‌شوند و به خدمت امام زمان علیه‌السلام مشرف می‌شوند و آنچه برای هر کس مقدر شده است بر امام علیه السلام عرض می‌کنند.

اعمال شب قدر بر دو نوع است: یکی آن که در هر سه شب انجام می‌شود و دیگر آن که مخصوص هر شبی است.

 

 

 

 

اعمالی که در هر سه شب مشترک است:

1- غسل. (مقارن غروب آفتاب، که بهتر است نماز عشاء را با غسل خواند.)

2- دو رکعت نماز وارد شده است که در هر رکعت بعد از حمد، هفت مرتبه توحید بخواند و بعد از فراغ هفتاد مرتبه اَستَغفُرِاللهَ وَ اَتوبُ اِلَیهِ و در روایتی است که از جای خود برنخیزد تا حق تعالی او و پدر و مادرش را بیامرزد.

3- قرآن مجید را بگشاید و بگذارد در مقابل خود و بگوید: اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُِکَ بِکِتابِکَ المُنزَلِ وَ ما فیهِ اسمُکَ الاَکبَرُ و اَسماؤُکَ الحُسنی وَ ما یُخافُ وَ یُرجی اَن تَجعَلَنی مِن عُتَقائِکَ مِنَ النّار. پس هر حاجت که دارد بخواهد.

4- مصحف شریف را بگیرد و بر سر بگذارد و بگوید:

اَللّهمَّ بِحَقِّ هذاالقُرآنِ وَ بِحَقِّ مَن اَرسَلتَه بِه وَ بِحَقِ کُلِّ مومنٍ مَدَحتَه ُ فیهِ وَ بِحَقِّکَ عَلَیهِم فلا اَحَدَ اَعرَفُبِ بِحَقِّکَ مِنکَ.

ده مرتبه بگوید: بِکَ یا الله

ده مرتبه: بِمُحَمَّدٍ

ده مرتبه: بِعلیٍّ

ده مرتبه: بِفاطِمَةَ

ده مرتبه: بِالحَسَنِ

ده مرتبه: بِالحُسَین ِ

ده مرتبه: بِعلیّ بنِ الحُسین

ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ

ده مرتبه: بِجَعفَر بنِ مُحَمَّدٍ

ده مرتبه: بِموُسی بنِ جَعفَر ٍ

ده مرتبه: بِعلیِّ بنِ مُوسی

ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ

ده مرتبه: بِعَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ

ده مرتبه: بِالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ

ده مرتبه: بِالحُجَّةِ.

 

پس از این عمل هر حاجتی که داری طلب کن.

5- زیارت امام حسین علیه السلام است؛ که در روایت آمده است که چون شب قدر می‌شود منادی از آسمان هفتم ندا می‌کند که حق تعالی آمرزید هر کسی را که به زیارت قبر امام حسین علیه السلام آمده است.

6- احیا داشتن این شب‌ها. در روایت آمده هر کس احیا کند شب قدر را گناهان او آمرزیده شود هر چند به عدد ستارگان آسمان و سنگینی کوه‌ها و وزن دریاها باشد.

7- صد رکعت نماز بخواند که فضیلت بسیار دارد، و افضل آنست که در هر رکعت بعد از حمد ده مرتبه توحید بخواند.

8- این دعا خوانده شود: اَللّهُمَّ اِنّی اَمسَیتُ لَکَ عَبدًا داخِرًا لا اَملِکُ لِنَفسی وَ اَعتَرِفُ...

 

 

 

 

اعمال مخصوص هر شب قدر

 

شب نوزدهم:

 

1- صد مرتبه "اَستَغفُرِاللهَ رَبی وَ اَتوبُ اِلَیه".

2- صد مرتبه " اَللّهُمَّ العَن قَتَلَةَ اَمیرَالمومنینَ".

3- دعای "یا ذَالَّذی کانَ..." خوانده شود .

4- دعای " اَللّهَمَّ اجعَل فیما تَقضی وَ..." خوانده شود.

 

 

 

 

شب بیست و یکم:

فضیلتش زیادتر از شب نوزدهم است، و باید اعمال آن شب را از غسل و احیاء و زیارت و نماز، هفت قل هو الله و قرآن بر سر گرفتن و صد رکعت نماز و دعای جوشن کبیر و غیره در این شب به عمل آورد، در روایات تاکید شده در غسل و احیاء و جدّ و جهد در عبادت در این شب و شب بیست و سوم.

 

التماس دعا برای ما هم دعا کنید زیاد.

یا علی مدد.




      

بسم الله الرحمن الرحیم

امشب شبِ غریبی است...

امشب شبِ غریبی است، شب یتیمی عالم است، پدر همه دورانها رخت بر می بندد از این جهان، و همه دوباره یتیم می شوند.

امشب، شب کوچ غریب تاریخ است...

تا به کی این داغ غربت را به سینه اش حمل کند؟

تا به کی سر به چاه بگذارد و اشک شبانه بریزد؟

فرمود: فزت و رب الکعبه...

 

آری، به پروردگار کعبه که سعادتمند شد،

راحت شد از این فراق سی ساله،

دیگر چیزی نمانده که حبیبش را ببیند، و حبیبه اش را، آرام دلش را!

دیگر تمام شد این نامرد مردمان، او می رود که مردمی بهتر از اینان ببیند و اینان می روند که ....

امشب نه فقط کودکان کوفه، بلکه همه شهرها و کوهها و دشت ها و آسمانها یتیم شدند.

گرد غربت یتیمی دوباره بر صورت فرزندان برومندش نشسته و شانه هایشان می لرزد،

بغضِ گلوی زینبِ کبری سلام الله علیها، گاه به گاه می شکند و پهنای چهره نورانی اش خیس تر و خیس تر می شود.

اشک های دیدگان امام حسن علیه السلام، دل پدر را به درد می آورد، و او طاقت دیدار اشکان حسنش را ندارد.

امام حسین علیه السلام، برای غربت پدر می گرید و پدر، برای تنهایی و بی یاوری پسرش.

که لایوم کیومک یا ابا عبدالله

 

آری، هیچ روزی چون روز اباعبدالله نخواهد بود...

و هیچکس چون ایشان غریب و مظلوم و تنها و بی یاور نخواهد شد.

گویند برای اباعبدالله علیه السلام دوبار مرگ اتفاق افتاد، یکی در گودال قتلگاه و زیر خنجر شمر لعین، و یکی هم بر سر نعش جوانش، آنجا که صورت بر صورت او نهاد و آه از جگر برکشید، وفرمود:

ادامه مطلب...


      




      

امام علی (ع)

سال 40 هجری قمری: ضربت خوردن حضرت علی(ع) در مسجد کوفه

عبدالرحمن بن ملجم مرادی، از گروه خوارج و از آن سه نفری بود که در مکه معظمه با هم پیمان بسته و هم سوگند شدند، که سه شخصیت مؤثر در جامعه اسلامی، یعنی امام علی بن ابی طالب(ع)، معاویه بن ابی سفیان و عمرو بن عاص را در یک شب واحد ترور کرده و آن ها را به قتل رسانند.

هر کدام به سوی شهرهای محل مأموریت خویش رهسپار شدند و عبدالرحمن بن ملجم مرادی به سوی کوفه رفت و در بیستم شعبان سال 40 قمری وارد این شهر بزرگ شد. (نگاه کنید: بیستم شعبان سال 40 هجری قمری) 

وی به همراهی شبیب بن بجره اشجعی، که از همفکران وی بود و هر دوی آن ها از سوی "قطام بنت علقمه" تحریک و تحریث شده بودند، در سحرگاه شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 40 قمری در مسجد اعظم کوفه کمین کرده و منتظر ورود امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع) شدند.(1) هم چنین قطام، شخصی به نام "وردان بن مجالد" را که از افراد طایفه اش بود، به یاری آن دو نفر فرستاد.(2)

روایت شده، که در هنگام ضربت زدن عبدالرحمن بن ملجم بر سر مطهر حضرت علی(ع)، زمین به لرزه در آمد و دریاها مواج و آسمان ها متزلزل شدند و درهای مسجد به هم خوردند و خروش از فرشتگان آسمان ها بلند شد و باد سیاهی وزید، به طوری که جهان را تیره و تاریک ساخت.

أشعث بن قیس کندی که از ناراضیان سپاه امام علی(ع) و از دو چهرگان و منافقان واقعی آن دوران بود، آنان را راهنمایی، پشتیبانی و تقویت روحی می نمود.(3)

ادامه مطلب...


      

در " ترجمان القرآن جرجانی " شب قدر ، شب اندازه کردن کارها ذکر شده است . صاحب " کشاف اصطلاحات الفنون " گوید : شب قدر ، شبی است با عزت و شرف که هر که در آن طاعت کند عزیز و مشرف گردد .

در " التفهیم بیرونی " آمده است : " واندر ماه رمضان لیله القدر است ، آنک جلالت او راه به دهه پسین جویند و نیز گفتند به طاقهای این دهه ." لیله القدر شبی مهم و سرنوشت ساز است .شب نزول رحمت و برکات الهی و تعیین سرنوشت ابدی انسانهاست و درخصوص اهمیت این شب گفتنی است که از صدر اسلام واز عهد رسول اکرم حضرت محمد مصطفی (ص) رسم بر آن بوده است که شبهای قدر را " احیا " بگیرند و تا سپیده دم به آداب مخصوص آن منجمله دعا و نماز و استغفار بپردازند .

در فضیلت شب قدر آمده است شبی بهتر زا هزار ماه " لیله القدر خیر من الف شهر " و به احتمال قوی این شب ارجمند یکی از شبهای نوزدهم ، بیست ویکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان است .

در آیه نخست سوره مبارکه " قدر " نیز تصریح شده است به آن که قرآن کریم در شب قدر نازل شده است : " انا انزلنا فی لیله القدر " در " تفسیر ابولفتح رازی " پیرامون شب قدر آمده است : شب تقدیر است و فصل احکام و تقدیر قضایا آنچه خواهد بودن در سال از اجال و ارزاق واقسام همه در این شب کنند و گفتند قوله " فی لیله مبارکه " هم این شب است و ...

سخن در باب لیله القدر ( شب قدر ) بسیار است و در کتب تفاسیر درباره کیفیت و نزول رحمت و برکت در این شب استثنایی احادیث و روایات بسیار قابل تاملی ذکر شده است واما در نگاه شاعران سخن سنج مسلمان که میراث داران و پاسداران حریم فرهنگ و معارف عالیه اسلامی هستند ، حکایت شب قدر حکایتی بس شگفت و تفکر برانگیزی است .

حکایتی که با زبان عرفان و تعابیر رمزگونه ، مخاطب را به این شب بزرگ و اسرار آمیز رهنمون می کند .این اشعار که بر اساس آیات ، احادیث و روایات سروده شده است همچون بارقه های آسمانی بر دل و جان شیفتگان می تابد و ظلمت درون را به انوار الهی روشن می سازد .

ادامه مطلب...


      




      

ای مولود خجسته رمضان! ای بدر تمام ماه خدا! تو تنهاترین فرزند رمضانی و آسمان، در پیشگاه کرم و بخشش تو، با این همه ابرهای باران زایش، گمشده ای غریب بیش نیست. رسول رحمت، تو را بر شانه های خویش سوار می کرد و بر تو مباهات می نمود. تو ادامه محمد (ص)  و کرانه علی (ع) هستی. تو امام مایی و ما مُرید و دلداده تو. و اینک در بهار شکفتن تو، در فصل خدا، بر خود از رهبری تو می بالیم و بر نامت که زینت همه خوبی ها و نیکی هاست، افتخار می کنیم.

پیشواى دوم جهان تشیع که نخستین میوه پیوند فرخنده على (ع) با دختر گرامى پیامبر اسلام (ص)  بود، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.(1)

حسن بن على (ع) از دوران جد بزرگوارش چند سال بیشتر درک نکرد زیرا او تقریباً هفت سال بیش نداشت که پیامبر اسلام بدرود زندگى گفت. پس از درگذشت پیامبر (ص) تقریبا سى سال در کنار پدرش امیر مومنان (ع)  قرار داشتو پس از شهادت على (ع) (در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت

  و در سال 50 هجرى با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسید.

شناخت مختصرى از زندگانى امام حسن(ع)

فریادرس محرومان

در آیین اسلام، ثروتمندان، مسئولیت سنگینى در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع به عهده دارند و به حکم پیوندهاى عمیق معنوى و رشته‏ هاى برادرى دینى که در میان مسلمانان برقرار است، باید همواره در تأمین نیازمندیهاى محرومان اجتماع کوشا باشند. پیامبر اسلام (ص) و پیشوایان دینى ما، نه تنها سفارشهاى مؤکدى در این زمینه نموده‏ اند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه برجسته‏ اى از انساندوستى و ضعیف نوازى به شمار می رفتند.

«سیوطى» در تاریخ خود می ‏نویسد: «حسن بن على» داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او شخصیتى بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخى و بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.

پیشواى دوم، نه تنها از نظر علم، تقوى، زهد و عبادت، مقامى برگزیده و ممتاز داشت، بلکه از لحاظ بذل و بخشش و دستگیرى از بیچارگان و درماندگان نیز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود. وجود گرامى آن حضرت آرام بخش دل هاى دردمند، پناهگاه مستمندان و تهیدستان، و نقطه امید درماندگان بود. هیچ فقیرى از در خانه آن حضرت دست خالى برنمى گشت.

هیچ آزرده دلى شرح پریشانى خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمی ‏کرد، جز آنکه مرهمى بر دل آزرده او نهاده می ‏شد. گاه پیش از آنکه مستمندى اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف می ‏ساخت و اجازه نمی ‏داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!

«سیوطى» در تاریخ خود می ‏نویسد: «حسن بن على» داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او شخصیتى بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخى و بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.(2)
 

نکته آموزنده

امام مجتبى (ع) گاهى مبالغ توجهى پول را، یکجا به مستمندان می ‏بخشید، به طورى که مایه شگفت واقع می ‏شد. نکته یک چنین بخشش چشمگیر این است که حضرت مجتبى (ع) با این کار براى همیشه شخص فقیر را بى نیاز می ‏ساخت و او می ‏توانست با این مبلغ، تمام احتیاجات خود را برطرف نموده و زندگى آبرومندانه ‏اى تشکیل بدهد و احیاناً سرمایه ‏اى براى خود تهیه نماید. امام روا نمی ‏دید مبلغ ناچیزى که خرج یک روز فقیر را بسختى تأمین می ‏کند، به وى داده شود و در نتیجه او ناگزیر گردد براى تامین روزى بخور و نمیرى، هر روز دست احتیاج به سوى این و آن دراز کند
 

خاندان علم و فضیلت

روزى عثمان در کنار مسجد نشسته بود. مرد فقیرى از او کمک مالى خواست. عثمان پنج درهم به وى داد. مرد فقیر گفت: مرا نزد کسى راهنمایى کن که کمک بیشترى به من بکند. عثمان به طرف حضرت مجتبى و حسین بن على (ع)  و عبدالله جعفر، که در گوشه ‏اى از مسجد نشسته بودند، اشاره کرد و گفت: نزد این چند نفر جوان که در آنجا نشسته ‏اند برو و از آنها کمک بخواه.

وى پیش آنها رفت و اظهار مطلب کرد. حضرت مجتبى (ع) فرمود: از دیگران کمک مالى خواستن، تنها در سه مورد رواست: دیه‏ اى (خونبها) به گردن انسان باشد و از پرداخت آن به کلى عاجز گردد، یا بدهى کمر شکن داشته باشد و از عهده پرداخت آن برنیاید، و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایى نرسد. آیا کدام یک از اینها براى تو پیش آمده است؟ (3)

گفت: اتفاقاً گرفتارى من یکى از همین سه چیز است. حضرت مجتبى (ع) پنجاه دینار به وى داد. به پیروى از آن حضرت، حسین بن على (ع) چهل و نه دینار و عبدالله بن جعفر چهل وهشت دینار به وى دادند.

حضرت مجتبى (ع) در «مدائن» سخنرانى جامع و مهیجى ایراد نمود و طى آن چنین فرمود:...هیچ شک و تردیدى ما را از مقابله با اهل شام باز نمی دارد. ما در گذشته به نیروى استقامت و تفاهم داخلى شما، با اهل شام می ‏جنگیدیم، ولى امروز بر اثر کینه‏ ها اتحاد و تفاهم از میان شما رخت بر بسته، استقامت خود را از دست داده و زبان به شکوه گشوده ‏اید. وقتى که به جنگ صفین روانه می ‏شدید دین خود را بر منافع دنیا مقدم می ‏داشتید، ولى امروز منافع خود را بر دین خود مقدم می ‏دارید. ما همان گونه هستیم که در گذشته بودیم، ولى شما نسبت به ما آن گونه که بودید وفادار نیستید...

فقیر موقع بازگشت، از کنار عثمان گذشت. عثمان گفت: چه کردى؟ جواب داد: از تو پول خواستم تو هم دادى، ولى هیچ نپرسیدى پول را براى چه منظورى می ‏خواهم؟ اما وقتى پیش آن سه نفر رفتم یکى از آنها (حسن بن على) در مورد مصرف پول از من سوال کرد و من جواب دادم و آنگاه هر کدام این مقدار به من عطا کردند.

عثمان گفت: این خاندان، کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکى و فضیلتند، نظیر آنها را کى توان یافت؟(4)

بخشش بى نظیر

حسن بن على (ع) تمامى توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه، به کار می ‏گرفت و اموال فراوانى در راه خدا می ‏بخشید. مورخان و دانشمندان در شرح زندگانى پرافتخار آن حضرت، بخشش بى سابقه و انفاق بسیار بزرگ و بى نظیر ثبت کرده ‏اند که در تاریخچه زندگانى هیچ کدام از بزرگان به چشم نمی ‏خورد و نشانه دیگرى از عظمت نفس و بی اعتنایى آن حضرت به مظاهر فریبنده دنیا است. نوشته ‏اند:

«حضرت مجتبى (ع) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایى خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم کرده و نصف آن را براى خود نگهداشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید.» (5)

مبارزات حسن بن على (ع) پیش از دوران امامت

امام حسن (ع)، به شهادت تاریخ، فردى سخت شجاع و با شهامت بود و هرگز ترس و بیم در وجود او راه نداشت. او در راه پیشرفت اسلام از هیچ گونه جانبازى دریغ نمى‏ورزید و همواره آماده مجاهدت در راه خدا بود.

در جنگ جمل‏

امام مجتبى (ع) در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امیر مومنان (ع) در خط مقدم جبهه می ‏جنگید و از یاران دلاور و شجاع على (ع) سبقت می ‏گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختى می ‏کرد.(6)

در جنگ صفین

آن بزرگوار جنگ صفین نیز، در بسیج عمومى نیروها و گسیل داشتن ارتش امیر مومنان (ع) براى جنگ با سپاه معاویه، نقش مهمى به عهده داشت.(7)
 

مناظرات کوبنده امام مجتبى (ع) با بنى امیه

امام حسن مجتبى(ع) هرگز در بیان حق و دفاع از حریم اسلام نرمش نشان نمی ‏داد. او علناً از اعمال ضد اسلامى معاویه انتقاد می ‏کرد و سوابق زشت و ننگین معاویه و دودمان بنى امیه را بى پروا فاش می ‏ساخت.

 

مناظرات و احتجاج هاى مهیج و کوبنده حضرت مجتبى (ع) با معاویه و مزدوران و طرفداران او نظیر: عمرو عاص، عتبه بن ابى سفیان، ولید بن عقبه، مغیره بن شعبه، و مروان حکم، شاهد این معنا است.(8)

حضرت مجتبى (ع) حتى پس از انعقاد پیمان صلح که قدرت معاویه افزایش یافت و موقعیتش بیش از پیش تثبیت شد، بعد از ورود معاویه، به کوفه، برفراز منبر نشست و انگیزه ‏هاى صلح خود و امتیازات خاندان على را بیان نمود و آنگاه در حضور هر دو گروه با اشاره به نقاط ضعف معاویه با شدت و صراحت از روش او انتقاد کرد.(9)


 

قانون صلح در اسلام

باید توجه داشت که در آیین اسلام قانون واحدى به نام جنگ و جهاد وجود ندارد، بلکه همانطور که اسلام در شرائط خاصى دستور می دهد مسلمانان با دشمن بجنگند، همچنین دستور داده است که اگر نبرد براى پیشبرد هدف مؤثر نباشد، از در صلح وارد شوند. ما در تاریخ حیات پیامبر اسلام (ص) این هر دو صحنه را مشاهده می ‏کنیم: پیامبر اسلام که در بدر، احد، احزاب، و حنین دست به نبرد زد، در شرائط دیگرى که پیروزى را غیر ممکن می ‏دید، ناگزیر با دشمنان اسلام قرار داد صلح بست و موقتاً از دست زدن به جنگ و اقدام حاد خوددارى نمود تا در پرتو آن پیشرفت اسلام تضمین گردد.

بنابراین، همانگونه که پیامبر اسلام (ص) بر اساس مصالح عالیترى که احیانا آن روز براى عده‏ اى قابل درک نبود، موقتاً با دشمن کنار آمد، حضرت مجتبى (ع) نیز، که از جانب رهبر و پیشواى دینى بود و به تمام جهات و جوانب قضیه بهتر از هر کس دیگر آگاهى داشت، با درو اندیشى خاصى صلاح جامعه اسلامى را در عدم ادامه جنگ تشخیص داد.

اجمالاً باید گفت: حضرت مجتبى (ع) در واقع صلح نکرد، بلکه صلح بر او تحمیل شد. یعنى، اوضاع و شرائط نامساعد و عوامل مختلف دست به دست هم داده وضعى به وجود آورد که صلح به عنوان یک مسئله ضرورى بر امام تحمیل گردید و حضرت جز پذیرفتن صلح چاره ‏اى ندید، به گونه‏ اى که هر کس دیگر به جاى حضرت بود و در شرائط او قرار می ‏گرفت، چاره ‏اى جز قبول صلح نمی ‏داشت؛ زیرا هم اوضاع و شرائط خارجى کشور اسلامى، و هم وضع داخلى عراق و اردوى حضرت، هیچ کدام مقتضى ادامه جنگ نبود. ذیلاً این موضوعات را جداگانه مورد بررسى قرار می دهیم:

از نظر سیاست خارجى

از نظر سیاست خارجى آن روز، جنگ داخلى مسلمانان به سود جهان اسلام نبود؛ زیرا امپراتورى روم شرقى که ضربت هاى سختى از اسلام خورده بود، همواره مترصد فرصت مناسبى بود تا ضربت موثر و تلافى جویانه ‏اى بر پیکر اسلام وارد کند و خود را از نفوذ اسلام آسوده سازد.

وقتى که گزارش صف آرایى سپاه امام حسن (ع) و معاویه در برابر یکدیگر، به سران روم شرقى رسید، زمامداران روم فکر کردند که بهترین فرصت ممکن براى تحقق بخشیدن به هدفهاى خود را به دست آورده ‏اند، لذا با سپاهى عظیم عازم حمله به کشور اسلامى شدند تا انتقام خود را از مسلمانان بگیرند. آیا در چنین شرائطى، شخصى مثل امام حسن (ع) که رسالت حفظ اساس اسلامى را به عهده داشت، جز این راهى داشت که با قبول صلح، این خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع کند، ولو آنکه به قیمت فشار روحى و سرزنش هاى دوستان کوته بین تمام شود؟

امام باقر (ع) به شخصى که بر صلح امام حسن (ع) خرده می ‏گرفت، فرمود: اگر امام حسن این کار را نمی ‏کرد خطر بزرگى به دنبال داشت. (10)

از نظر سیاست داخلى

شک نیست که هر زمامدار و فرماندهى اگر بخواهد در میدان جنگ بر دشمن پیروز گردد، باید از جبهه داخلى نیرومند و متشکل و هماهنگى برخوردار باشد و بدون داشتن چنین نیرویى، شرکت در جنگ مسلحانه نتیجه ‏اى جز شکست ذلت بار نخواهد داشت.

در بررسى علل صلح امام مجتبى (ع) از نظر سیاست داخلى، مهمترین موضوعى که به چشم می ‏خورد، فقدان جبهه نیرومند و متشکل داخلى است، زیرا مردم عراق و مخصوصاً مردم کوفه، در عصر حضرت مجتبى (ع) نه آمادگى روحى براى نبرد داشتند و نه تشکیل و هماهنگى و اتحاد.

سندى گویا

شاید هیچ سندى در ترسیم دور نماى جامعه متشتت و پراکنده آن روز عراق و نشان دادن سستى عراقیان در کار جنگ، گویاتر و رساتر از گفتار خود آن حضرت نباشد. حضرت مجتبى (ع) در «مدائن» یعنى آخرین نقطه‏ اى که سپاه امام تا آنجا پیشروى کرد، سخنرانى جامع و مهیجى ایراد نمود و طى آن چنین فرمود:

هیچ شک و تردیدى ما را از مقابله با اهل شام باز نمی دارد. ما در گذشته به نیروى استقامت و تفاهم داخلى شما، با اهل شام می ‏جنگیدیم، ولى امروز بر اثر کینه‏ ها اتحاد و تفاهم از میان شما رخت بر بسته، استقامت خود را از دست داده و زبان به شکوه گشوده ‏اید.

وقتى که به جنگ صفین روانه می ‏شدید دین خود را بر منافع دنیا مقدم می ‏داشتید، ولى امروز منافع خود را بر دین خود مقدم می ‏دارید. ما همان گونه هستیم که در گذشته بودیم، ولى شما نسبت به ما آن گونه که بودید وفادار نیستید.

عده ‏اى از شما، کسان و بستگان خود را در جنگ صفین، و عده‏ اى دیگر کسان خود را در نهروان از دست داده اند. گروه اول، بر کشتگان خود اشک می ‏ریزند؛ و گروه دوم، خونبهاى کشتگان خود را می ‏خواهند؛ و بقیه نیز از پیروى ما سرپیچى می ‏کنند!

معاویه پیشنهادى به ما کرده است که دور از انصاف، و بر خلاف هدف بلند و عزت ما است. اینک اگر آماده کشته شدن در راه خدا هستید، بگویید تا با او در مبارزه برخیزم و با شمشیر پاسخ او را بدهیم و اگر طالب زندگى و عافیت هستید، اعلام کنید تا پیشنهاد او را بپذیرم و رضایت شما را تأمین کنیم.

سخن امام که به اینجا رسید، مردم از هر طرف فریاد زدند: «البقیة، البقیة»: ما زندگى می ‏خواهیم، ما می خواهیم زنده بمانیم! (11)

آیا با اتکا به چنین سپاه فاقد روحیه رزمندگى، چگونه ممکن بود امام (ع) با دشمن نیرومندى مثل معاویه وارد جنگ شود؟ آیا با چنین سپاهى، که از عناصر متضادى تشکیل شده بود و با کوچکترین غفلت احتمال می ‏رفت خود خطرزا باشد، هرگز امید پیروزى می ‏رفت؟

بنابراین، کار امام حسن (ع) با «قیام» و اعلان جنگ و تهیه لشکر آغاز شد و سپس با درک عمیق اوضاع و شرائط جامعه اسلامى و رعایت مصالح روز، منجر به صلح مشروط گردید.\

گفتار امام پیرامون انگیزه‏ هاى صلح

امام مجتبى (ع) در پاسخ شخصى که به صلح آن حضرت اعتراض کرد، انگشت روى این حقایق تلخ گذاشته و عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان نمود:

من به این علت حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانى براى جنگ با وى نداشتم. اگر یارانى داشتم شبانه روز با او می ‏جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب می ‏شناسم و بارها آنها را امتحان کرده ‏ام. آنها مردمان فاسدى هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمانهاى خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه می ‏کنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهند.(12)

آنگاه امام افزود:

اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى می ‏کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمی ‏کردم، زیرا خلافت بر بنى امیه حرام است....(13)

پس از تقبل ظاهری تمام مفاد قراداد از سوی معاویه و انعقاد پیمان صلح، طرفین همراه قواى خود وارد کوفه شدند و در مسجد بزرگ این شهر گرد آمدند. مردم انتظار داشتند مواد پیمان طى سخنرانی هایى از ناحیه رهبران دو طرف، در حضور مردم، تایید شود تا جاى هیچ گونه شک و تردیدى در اجراى آن باقى نماند.

این انتظار بیجا نبود، ایراد سخنرانى جز در برنامه صلح بود، لذا معاویه بر فراز منبر نشست و خطبه‏ اى خواند؛ ولى نه تنها در مورد پایبندى به شرائط صلح تاکیدى نکرد، بلکه با طعنه و همراه با تحقیر چنین گفت:

«من به خاطر این با شما نجنگیدم که نماز و حج به جا آورید و زکات بپردازید! چون می ‏دانم که اینها را انجام می ‏دهید، بلکه براى این با شما جنگیدم که شما را مطیع خود ساخته و بر شما حکومت کنم».

آنگاه گفت: «آگاه باشید که هر شرط و پیمانى که با حسن بن على بسته ام زیر پاهاى من است، و هیچ گونه ارزشى ندارد.»

بدین ترتیب، معاویه تمام تعهدات خود را زیر پا گذاشت و پیمان صلح را آشکارا نقض کرد.

معاویه به دنبال اعلام این سیاست، نه تنها تعدیلى در روش خود به عمل نیاورد بلکه بیش از پیش بر شدت عمل و جنایت خود افزود.

او بدعت اهانت به ساحت مقدس امیر مومنان (ع) را بیش از گذشته رواج داد، عرصه زندگى را بر شیعیان و یاران بزرگ و وفادار على (ع) فوق العاده تنگ ساخت، شخصیت بزرگى همچون «حجر بن عدى» و عده ‏اى دیگر از رجال بزرگ اسلام را به قتل رسانید، و کشتار و شکنجه و فشار در مورد پیروان على (ع) افزایش یافت به طورى که نوعاً شیعیان یا زندانى و یا متوارى شدند و یا دور از خانه و کاشانه خود در محیط فشار و خفقان به سر می ‏بردند.

علاوه بر این، معاویه برنامه ضد انسانى دامنه دارى را که باید اسم آن را برنامه تهدید و گرسنگى گذاشت، بر ضد عراقیان به مورد اجرا گذاشت و آنها را از هستى ساقط کرد. معاویه از یک طرف مردم عراق را در معرض همه گونه فشار و تهدید قرار داد و از طرف دیگر حقوق و مزایاى آنها را قطع کرد.

«ابن ابى الحدید»، دانشمند مشهور جهان تسنن، می ‏نویسد: شیعیان در هر جا که بودند به قتل رسیدند. بنى امیه دستها و پاهاى اشخاص را به احتمال اینکه از شیعیان هستند، بریدند. هر کس که معروف به دوستدارى و دلبستگى به خاندان پیامبر(ص) بود، زندانى شد، یا مالش به غارت رفت، و یا خانه ‏اش را ویران کردند.

شدت فشار و تضییقات نسبت به شیعیان به حدى رسید که اتهام به دوستى على(ع) از اتهام به کفر و بیدینى بدتر شمرده می ‏شد! و عواقب سخت ‏ترى به دنبال داشت!

در اجراى این سیاست خشونت ‏آمیز، وضع اهل کوفه از همه بدتر بود زیرا کوفه مرکز شیعیان امیرمومنان(ع) شمرده می ‏شد.

معاویه طى بخشنامه‏ اى به عمال و فرمانداران خو در سراسر کشور نوشت که شهادت هیچ یک از شیعیان و خاندان على(ع) را نپذیرند! وى طى بخشنامه دیگرى چنین نوشت: «اگر دو نفر شهادت دادند که شخصى، از دوستداران على(ع) و خاندان او است، اسمش را از دفتر بیت المال حذف کنید و حقوق و مقررى او را قطع نمایید»!

این حوادث وحشتناک، مردم عراق را سخت تکان داد و آنها را از رخوت و سستى به در آورد و ماهیت اصلى حکومت اموى را تا حدى آشکار نمود.

شهادت آن بزرگوار هنگامی روی داد که جنبش منظمى بر ضد حکومت اموى شکل می گرفت و مبلغین و عوامل موثر آن، همان پیروان اندک و صمیمى امام حسن(ع) بودند که حضرت با تدبیر هوشمندانه خویش جان آنان را از گزند قشون معاویه حفظ کرده بود. هدف این گروه این بود که با افشای جنایاتى که در سراسر دوران حکومت معاویه موج می ‏زد، روح قیام را در دلهاى مردم برانگیزند تا روز موعود فرا رسد! لذا دوران صلح امام حسن(ع) دوران آمادگى و تمرین تدریجى امت براى جنگ با حکومت فاسد اموى به شمار می ‏رفت تا روز موعود؛ روزى که جامعه اسلامى آمادگى قیام داشته باشد و این موج را به قیام سالار و سید شهدای عالم حسین بن علی (ع) رساند.

امام حسن (ع ) در تمام مدت امامت خود که ده سال طول کشید, در نهایت شدت و اختناق زندگى کرد و هیچگونه امنیتى نداشت، حتى در خانه نیز در آرامش نبود.

سرانجام در سال پنجاهم هجرى به تحریک معاویه به دست همسر خود (جعده ) مسموم و شهید و در قبرستان بقیع واقع در مدینه منوره به خاک سپرده شد.

امام حسن (ع) از بذل جان خود دریغ نداشت، و امام حسین (ع) در راه خدا جانبازتر از حسن نبود. چیزى که هست، حسن، جان خود رادر یک جهاد خاموش و آرام فدا کرد و چون وقت شکستن سکوت رسید، شهادت کربلا واقع شد؛ شهادتى که پیش از آنکه حسینى باشد. حسنى بود!


 

منابع:

1- ابن شهراشوب، مناقب آل ابى طالب، تصحیح و تلیعق: حاج سید هاشم رسولى محلاتى، قم، موسسه انتشارات علامه، ج 4، ص 28 - شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مکتبه بصیرتى، ص 187 - اسد الغابه فى معرفه الصحابه، تهران، المکتبةالاسلامیة، ج 2، ص 10، - ابن حجر العسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه، بیروت، داراحیأ التراث العربى، 1328 ه.ق، ج 1، ص 328.

2- کان الحسن رضى الله عنه له مناقب کثیره: سیدا، حلیما، ذاسکینة و وقار وحشمة، جوادا، ممدوحا...(تاریخ الخلفا، ط 3، بغداد، مکتبه المثنى، 1383 ه.ق، ص 189/)

3- ان المسالة لا تحل الا فى احدى ثلاث: دم مفجع، او دین مقرع، او فقر مدقع ففى ایها تسئل؟

4- مجلسى، بحارالانوار، تهران، المطبعة الاسلامیة، 1393 ه.ق، ج 43، ص 333.

5- سیوطى، تاریخ الخلفا، ط3، بغداد، مکتبه المثنى، 1383 ه.ق، ص 190 - ابن واضح، تاریخ یعقوبى، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1384 ه.ق، ج 2، ص 215 - سبط ابن جوزى، تذکره الخواص، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، 1383 ه.ق، ص 196 - الشیخ محمد الصبان، اسعاف الراغبین (در حاشیه نور الابصار) قاهره، مکتبه المشهد الحسینى، ص 179.

6- ابن شهراشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 21.

7- نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ط 2، قم، منشورات مکتبه بصیرتى، 1382 ه.ق، ص 113.

8- طبرسى، احتجاج، نجف، المطبعه المرتضویه، ص 144-150.

9- طبرسى، همان کتاب، ص 156.

10- مجلسى، بحارالانوار، تهران، المطبعه الاسلامیه، 1383 ه.ق، ج 44، ص 1.

11- ابن اثیر، اسد الغابه فى معرفة الصحابة، تهران، المکتبه الاسلامیه، ج 2، ص 13 و 14- ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 3، ص 406- مجلسى، بحارالانوار، تهران، مکتبه الاسلامیه، 1393 ه.ق، ج 44، ص 21 - سبط ابن الجوزى، تذکره الخواص، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، 1383 ه.ق، ص 199.

12- مجلسى، بحارالانوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1393 ه.ق، ج 44، ص 147 - طبرسى، احتجاج، نجف ،المطبعة المرتضویة، ص 157.

13 - شبر، سید عبدالله، جلأالعیون، قم، مکتبة بصیرتى، ج 1، ص 345-346.




      
   1   2      >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ سلام وب قشنگی داری خوشحال شدم که پیامت را دیدم