حرکت امام حسین علیه السلام از مکه معظمه به سوى کربلا

اى یکه تاز عرصه صبر و رضا حسین

وى رهنماى قافله کربلا حسین

تو کعبه امیدى و در وقت حج شدى

نا کرده حج ، ز بیت الهى جدا حسین

« بر فراز حماسه »

هنوز پنجاه سال از غروب خورشید رسالت نگذشته است که غاصبان ، سلطنت را به جاى نبوت ، و یزید را به جاى محمد (ص ) مى نشانند.

بلایى بزرگ دامن گیر جامعه اسلامى شده و کار به جایى رسیده است که سرنوشت جهان اسلام در دست یزید هوسبار قرار گرفته است . همان یزیدى که زشت ترین واژه ها از توصیف چهره کریه او ناتوانند.

درد ناکترین از همه انکه ، از حسین (ص ) مى خواهند تا ان جز ثومه فساد و طغیان را به عنوان جانشین پیامبر به رسمیت بشناسد. از عصاره عصمت ، لنگرگاه افلاک ، نقطه پرگار زمین و زمان ، مرکز دایره امکان ، از همو که قلبش ‍ فرودگاه ملائک است ، براى ننگین ترین لکه تاریخ و زشت ترین کلمه قاموس ‍ بشریت ، بیعت مى خواهند. از حسین (ص ) مى خواهند تا با دست عصمت ، الوده ترین دست روزگار را به نشانه تایید بفشارد.

فرماندار وقت مدینه ماموریت یافته است تا از زاده زهرا براى فرزند لاابالى معاویه راى اعتماد بگیرد. دست بیعت حسین یا سر بریده او، همان دو ارمغانى است که یزید یکى از آنها را از مدینه خواسته است .

اکنون دیگر براى حسین (ص ) مدینه جاى ماندن نیست ، باید کاروان و قافله شهادت محملها را بر بندد و صاحبان اصلى مدینه الرسول از مدینه و رسول خدا حافظى کنند.

امیر قافله ، با یاران وفادار خویش از شهر بیرون مى آید و در حالیکه خطر هر لحظه او را تهدید مى کند. اهنگ مکه دارد. گویى موسى بن عمران است که با تعقیب فرعونیان و قبطیان از مصر بیرون آمده است لذا ایه اى از قرآن را زمزمه مى کند که روایتگر هجرت موسى (ص ) است :

و خرج منها خائفا یترقب قال رب نجنى من القوم الظالمین

کاروانیان در طى شش شبانه روز، بیابانهاى سوزان بین مدینه و مکه را پشت سر نهاده و به حریم کعبه پناهنده مى شوند تا ان وادى ایمن را پایگاه امر به معروف و نهى از منکر، و جایگاه اعلام برائت از ستم و بى عدالتى قرار دهند، ولى حرامیان روزگار که با خدا نیز اعلام جنگ کرده اند نه احترام خون خدا و نه حریم خانه خدا هیچیک را نمى فهمند و عزم شکستن حریم حرم نموده و در خانه امن خدا قصد ریختن خون خدا کرده اند.

مردم از چهار گوشه کشور اسلام به حج و طواف کعبه مى ایند ولى معصوم زمانه کعبه را به سوى کعبه جانان ، حج را به سوى جهاد و زیارت را به سوى شهادت ترک مى کند، لباس احرام را برکنده و کفن شهادت پوشیده و به سوى حج اکبر مى شتابد. و در زمانه اى که هنگامه زیارت روى خدا ست پشت به خانه خدا مى کند و مسیر بین مکه و کربلا را جایگاه با صفاترین سعى خویش قرار مى دهد، چه در ان وادى سعى و صفاى خونین صفاى دیگرى دارد.

در این مسیر، پرتو عشق ، شعاع خطر را کمرنگ بلکه ناپدید کرده است و در این سعى عرفانى علاوه بر قصد قربت که شرط هر عبادتى است ، عنصر عشق میداندار اصلى میدان کربلا است عشق چاووش خوش اواز سفر کربلا است و تنها عاشقانند که در این کاروان نام نوشته اند و در یک ردیف و به ستون یک پشت سر امام عشق و معناى عشق ، به اقتداى شهادت ایستاده اند.

همه جنب و جوشهاى آنها بوى پرستش و رنگ عبادت به خود گرفته است عبادتى عارفانه و عاشقانه که در ان جاى پاى کوچکترین کراهت ، بى میلى و احساس درد و رنج به چشم نمى خورد.

ستارگان کهکشان شهادت ، آسمان بین مکه تا کربلا را نور افشان کرده اند، این کهکشان ، نه کهکشان راه مکه را بنماید، بلکه راه خونینى است که از مدینه و مکه آغاز مى شود و به میدان سرخ نینوا منتهى مى گردد و راه قبله کربلا را مى نماید. این کهکشان راه حاجیان نیست که راه مجاهدان و شهیدان عاشق است .

از نگاه دو چشم ، شمار ستارگان این کهکشان بسیار کمتر از کهکشان عظیم منظومه شمسى است ولى در حساب عشق کهکشان کربلا بسى پر رنگ تر و درخشان تر از تمامى کهکشانها است و جلوه هستى و فروغ کیهان از درخشش پر نورترین اختر این کهکشان تامین مى شود.

این کاروانیان ، راهیان پر شکوهترین راهند و سیارگان زیباترین منظومه کیهانند و جاذبه خورشید امامت است که این مجموعه را در مدار حق به گرد خود مى گرداند و همه را با خود به سوى یک هدف متعالى مى کشاند.
حج نا تمام خون خدا توطئه شومى را که مى خواست نهضت را در نطفه خفه کند، خنثى کرد. افزون بر آن زایران و مجاوران خانه خدا را نیز در برابر یک چرا قرار داد. چرا بزرگى که مردم دیرفهم روزگار پاسخ ان را در حیات حسین درنیافتند ولى نقش این علامت سئوال را در قیامهاى بعد از عاشورا بخوبى مى توان دید.

کاروان عشق پیش مى رود و منزل به منزل یاران تازه اى را با خود همراه مى سازد. صداى اذان و نواى قرآن که از این کاروانیان در فضاى بیابان مى پیچد دلهاى عاشق را به طواف وجود نازنین ابى عبد الله مى کشاند. سالار قافله هر از چندى ندا در مى دهد: هر که مى خواهد خونش را در دریاى خون ما بیامیزد و ان را در راه خدا نثار کند، به کاروان بپیوندد و با ما به راه افتد

 

من کان باذ لا فینا مهجته فلیر حل معنا

در این اعزام پر شکوه و استثنایى از غنیمت گرفتن و بر تخت قدرت و سریر ریاست تکیه زدن ، خبرى نیست سالار از آغاز راه نمى خواهد نورانیت لشگر و خلوص سپاه را فداى تعداد کند، نمى خواهد حتى یک حلقه ، ناخالص در میان این زنجیره قیمتى قرار گیرد و سلسله شهادت را کم اعتبار سازد. امام جانباز و جان بر کف مى طلبد سپاهى ، داوطلب مى جوید او سیاهى لشگر لازم ندارد، نمى خواهد کیفیت را قربانى کمیت کند زیرا به میدانى مى رود که در ان عشق حرف اول و آخر را خواهد زد و خون بر شمشیر و نیزه چیره خواهد شد و بدان جهت تمام نیروهاى امام نیروى کیفى اند، و امام شهیدان ، کیفى ترین نیروهاى خود را در خطرناکترین جبهه به کار مى گیرد و خود، که محور عالم خلقت است در نوک تیز پیکان حمله قرار مى گیرد.

مردان ، هفتاد و دو نفرند از میانه هفتاد و دو فرقه و در میانه دریاى توفانى فتنه به کشتى نجات نشسته اند و مى روند تا حلق تشنه خود را به خنجر بسپارند و اب نجات و شهد رستگارى را از لب شمشیر بنوشند.

هفتاد و دو پروانه مى روند تا با آخرین توانهاى خود بر گرد شمع وجود حسین علیه السلام خاموش و بى اواز بسوزند و با این خاموشى ، ماندگارترین سرود سبز ماندن و سرخ رفتن را بر بلندترین گلدسته قبه ازادگى بسرایند، شمع نیز مى رود و شعله عشق اوست که پروانه هاى بى ارام را هم با خود مى برد تا جملگى در شام سرد ستم بسوزند و ذوب شوند و یلداى تاریک امت را به سپیده دم پگاه عدالت برسانند.

فداکارترین سپاه تاریخ سازماندهى مى شود و مى رود تا خونین ترین و شگفت اورترین اسوه را در عرصه حقیقت به نمایش بگذارد، این سپاه مجهزترین سپاه تاریخ است چون ایمان پربارترین ره توشه این اعزامیان است . این خدا باوران و امام شناسان ، تمام پل هاى وابستگى را اعم از مال ، خانواده ، آینده زندگى و موقعیت اجتماعى را خراب کرده و خود را براى گذشتن از پل صراط و براى رسیدن به آیندهاى پایدار و زندگى و موقعیت ماندگار مهیا کرده اند.

کودکان و زنان ، زبان گویاى نهضت و ستون تبلیغات انقلاب کربلایند که پس از فرو نشستن گرد و غبار جنگ ، رسالت خویش را آغاز خواهند کرد و خطبه زینب علیها السلام و زین العابدین علیه السلام با اثار خون هفتاد و دو شهید در خواهد امیخت و کاخ ستم را واژگون خواهد ساخت .

کاروان به دشت تفدیده طف قدم مى گذارد حر با هزار مسلح در برابر سپاه کوچک حسین علیه السلام صف مى کشد. و سالار کم سپاه را خوب مى شناسد و موج دوستى را در رخسار امام مى بیند و با انبوه سپاه خود به کسى اقتدا مى کند و موج دوستى را در رخسار امام مى بیند و با انبوه سپاه خود به کسى اقتدا مى کند و نماز مى گزارد که به جنگش آمده است .

حر نمیخواهد باور کند که این قافله دار، هم حسین باشد و هم خارجى و طغیانگر. پس ! کنارى مى رود و سخنان امام ، دیو غفلت را در اندرون حر مى میراند و زلال نصیحت امام ، حر را مى شوید و حر مى کند و این خبر مثل صاعقه اى وحشتناک بر سر عاج نشینان کوفه و شام فرود مى آید

فرماندهان تازه ، با فرمانهاى تازه تر، با لشگریانى تازه نفس و بى شمار خود را به منطقه مى رسانند. دو سپاه نا برابر در دو پادگان ، آماده نبرد شده اند، تا برابرند. هم از جهت تعداد و هم از جهت فکر و اندیشه . در یک سپاه ، عشق به شهادت و لقاى حق موج مى زند و تپش قلب مجاهدان لحظه ها را براى رسیدن لحظه وصل مى شمارد و در دیگر سپاه هوس ، شهوت و علاقه به وعده هاى پوچ ریاست حکومت مى کند.

خورشید روز گرم و ماه پاره محرم به دامن صحراى گرم کربلا چشم دوخته اند تا ساعاتى دیگر تماشاگر عظیم ترین حماسه نسل بشر باشند. اب فرات ابستن بزرگترین طغیان است و مى ایستد تا بر کرانه خویش که لحظاتى بعد صحنه اجراى موزون ترین سرود زندگى خواهد شد نظاره کند.

اب ایستاده است ، چین و شکنها ارام ، موجها اسوده و صداى ان نرمتر اى همیشه است که اینهمه ، روایتگر ارامش قبل از توفانند.

اریش سپاه کوچک لحظاتى دیگر به هم خواهد خورد تا با این به هم خوردن در همیشه تاریخ ، اسایش هر چه ستمگر است ، بر هم زند و فرونى سپاه سیاه خصم را بى آبرو سازد و اثبات کند که تعداد نفرات ، ملاک حقانیت نیست و اکثریت همیشه نمى تواند در نقش یکى از مطهرات نا پاک را پاک کند و باطل را به حق استحاله نماید.

سرانجام توفان مى توفد و جنگ و کارزار در مى گیرد و بزرگترین حادثه ها، سریعتر از زمان ، وسیعتر از جهان و بلندتر از تاریخ رخ مى دهد، عاشورا رخ مى نماید و سالار شهیدان ، کلمه عدالت و ازادگى را به رنگ خون بر پیشانى تاریخ مى نگارد و قرآن را با صحیحترین روایت ، بر رواق بلند آسمان تلاوت مى کند و بت هاى جهالت جدید بنى امیه را درهم مى شکند و بدین سان کربلا و عاشورا بر تاریک تاریخ مى درخشند.

حج نا تمام
از کعبه رو بکر ببلا میکند حسین

و آنجا دوباره کعبه بنا میکند حسین

گر ساخته است خانه اى از سنگ و گل خلیل

آنجا بناز خون خدا میکند حسین

روزى که حاجیان به حرم روى مینهند

پشت از حریم کعبه چرا؟ میکند حسین

آن حج نا تمام که بر عمره شد بدل

اتمام ان بدشت بلا میکند حسین

آنجا وقوف در عرفات ار نکرده است

فریاد معرفت همه جا میکند حسین

آنجا اگر که فرصت قربانیش نبود

اینجا هر انچه هست فدا میکند حسین

آنجا که سعى بین صفا در دویدن است

اینجا به قتلگاه صفا میکند حسین

آنجا حنا حرام بود بهرا حاجیان

اینجا ز خون خویش حنا میکند حسین

وقتى به خیمه گاه رود از پى وداع

اینجا دوباره حج نساء میکند حسین

بعد از هزار سال به همراه حاجیان

هر سال رو بسوى منا میکند حسین

از چار سوى کعبه ، ز گلدسته ها هنوز

هر صبح و ظهر و شام ندا میکند حسین

بشنو دعاى در عرفاتش که بنگرى

با سوز دل هنوزه دعا میکند حسین

سر داده است و حکم شفاعت گرفته است

بر وعده اى که داده وفا میکند حسین