چنین روایت شده که وقتى اصحاب پیغمبر ـ صلّى اللّه علیه و آله ـ با یکدیگر مذاکره مى نمودند که کدام یک از حروف هجا در کلام زیادتر استعمال مى شود، بالاخره رأى همه بر آن قرار گرفت که الف زیادتر در کلام مى باشد.
ناگاه حضرت امیر المؤمنین ـ علیه آلاف التحیة و الثناء ـ وارد گردید و بدون آن که قبلاً فکر کند و ترتیب کلماتى دهد که در آن الف نباشد. این خطبه مفصّل را بیان فرمود که هیچ الف در آن نیست و آن خطبه این است :(1)
حَمدتُ من عَظُمتْ مِنَّتُه ، و سَبغتْ نِعمته ُ، و سَبقتْ رَحمتُه ، و تَمّتْ کَلِمته ُ، و نَفذتْ مَشیتُه ، و بَلَغَتْ حُجّتُه ، جو عَدلتْ قَضیتُه .
حمد مى نمایم کسى را که منّت او بزرگست ، و نعمت او فراوانست ، و رحمت او پیشى گرفته است بر غضب او، و علامات قدرت او تمام است ، و مشیت او فرو گرفته تمام موجودات را، و حجّت و برهان او همه جا رسیده ، و حکم او به عدل پیوسته .
حَمِدْتُ حَمْدَ مُقرٍّ بِربوبیته ، مُتَخَضِّعٍ لِعبودیتِه ، متنصّل من خَطیئتِه ِ، معترف بتوحیده ، جمستعیذ من وعیده ج مؤمّل من ربّه مغفرةً تُنجیهِ یوم َیشْغَلُ عن فصیلتِه و بَنیه .
خدا را حمد و ستایش مى نمایم ; ستایش کسى که اقرار و اعتراف کننده است به پروردگارى او، و ذلیل مى باشد براى بندگى او، و از گناهان خود معذرت مى خواهد، و به یگانگى او اعتراف مى نماید، و پناه گیرنده به اوست از وعده هاى عذاب آخرت ، و از پروردگارش امیدوار مى باشد آمرزش و مغفرتى که او را نجات دهد در روزى که شخص را از خویشان و پسرانش باز مى دارد.
چنین روایت شده که وقتى اصحاب پیغمبر ـ صلّى اللّه علیه و آله ـ با یکدیگر مذاکره مى نمودند که کدام یک از حروف هجا در کلام زیادتر استعمال مى شود، بالاخره رأى همه بر آن قرار گرفت که الف زیادتر در کلام مى باشد.
ناگاه حضرت امیر المؤمنین ـ علیه آلاف التحیة و الثناء ـ وارد گردید و بدون آن که قبلاً فکر کند و ترتیب کلماتى دهد که در آن الف نباشد. این خطبه مفصّل را بیان فرمود که هیچ الف در آن نیست و آن خطبه این است :(1)
حَمدتُ من عَظُمتْ مِنَّتُه ، و سَبغتْ نِعمته ُ، و سَبقتْ رَحمتُه ، و تَمّتْ کَلِمته ُ، و نَفذتْ مَشیتُه ، و بَلَغَتْ حُجّتُه ، جو عَدلتْ قَضیتُه .
حمد مى نمایم کسى را که منّت او بزرگست ، و نعمت او فراوانست ، و رحمت او پیشى گرفته است بر غضب او، و علامات قدرت او تمام است ، و مشیت او فرو گرفته تمام موجودات را، و حجّت و برهان او همه جا رسیده ، و حکم او به عدل پیوسته .
حَمِدْتُ حَمْدَ مُقرٍّ بِربوبیته ، مُتَخَضِّعٍ لِعبودیتِه ، متنصّل من خَطیئتِه ِ، معترف بتوحیده ، جمستعیذ من وعیده ج مؤمّل من ربّه مغفرةً تُنجیهِ یوم َیشْغَلُ عن فصیلتِه و بَنیه .
خدا را حمد و ستایش مى نمایم ; ستایش کسى که اقرار و اعتراف کننده است به پروردگارى او، و ذلیل مى باشد براى بندگى او، و از گناهان خود معذرت مى خواهد، و به یگانگى او اعتراف مى نماید، و پناه گیرنده به اوست از وعده هاى عذاب آخرت ، و از پروردگارش امیدوار مى باشد آمرزش و مغفرتى که او را نجات دهد در روزى که شخص را از خویشان و پسرانش باز مى دارد.
و نستعینُهُ و نسترشدُهُ و نُؤْمُنُ به و نتوکَّلُ علیه ، و شهدْتُ له بضمیر مُخلصٍ موقِن ٍ، و فَرَّدْتُه تفریدَ مُؤمنٍ مُتقن ، و وَحَّدتُه توحیدَ عبدٍ مُذعِن ٍ، لیس له شریکٌفى مُلکِه ِ، و لم یکن له ولى ٌّ فى صُنعِه ، جَلَّ عن مشیرٍ و وزیرٍ، و جتنزّه ج عن جمثل وج نظیر. عَلِمَ فستر، و بَطَن فخبرَ، و مَلَک فقهرَ، و عُصى َ فَغَفرَ، جو عُبِدَفَشَکرج و جحَکَمَ فَعَدل َج و تَکَرَّمَ و تَفَضَّل َ، لَم ْیزَلْ و لایزُول ، جوج (لیس کَمِثلِه شى ءٌ) جو هو قَبْلَ کلِّ شى ءج و بَعدَ کُل ّشَى ء.
و از او طلب یارى و ارشاد مى نمایم ، و به او ایمان آورده ام ، و بر او اتّکال و اطمینان داریم ، و به وحدانیت او شهادت مى دهیم به یقین قلبى که خالص مى باشد از شکّ و ریب ، و یکتا و منفرد مى دانم خدا را، و به یکتایى او ایمان و یقین دارم ، و به وحدت و به یگانگى او اعتراف مى نمایم ; اعتراف بنده اى که بند اطاعت در گردن نهاده ، براى کسى که شریکى در ملک او نیست و براى او دوستى نیست که کمک کند او را در خلقت ، خداى تعالى بزرگست ، و اجلّ از این است که در کار خود با کسى مشورت نماید، و براى او وزیر و مثل و مانندى نیست ، و او منزّه و مبرّا مى باشد، و همهء چیزها رامى داند و پنهان مى دارد، و از پنهان خبر مى دهد، و مالک تمام موجودات مى باشد و بر آنها غالب است ، مخالفت امر او مى نمایند و مى آمرزد ومى بخشد، و چون عبادت کنند او را قبول فرماید، و حکم او به عدل مى باشد، و همیشه بسیار اکرام و تفضّل فرموده بر مخلوقات خود و همیشه خواهدفرمود، و مثل او چیزى نیست ، و خداى تعالى پیش از هر چیزى بوده و بعد از هر چیزى خواهدبود.
رَبٌّ متفرّدٌ بعزّتِه ، متملّکٌ بقُوّتِه ِ، متقدِّسٌ بِعُلوِّه ، مُتکبّرٌ بِسموِّه ِ، لیس یدرِکهُ بصرٌ، و لم یحِطْ به نظرٌ، قوى ٌّ منیع ٌ، بصیرٌ سمیع ، جعلى ّ حکیم ، رؤوفٌ رحیم ،عزیزعلیم .
یگانه است پروردگار به عزّت خود، و (مالک هر چیزى است )، و تمکّن بر هر کارى دارد به قوّت خود، و منزّه است از صفات ممکنات به واسطه ءبرترى و علوّ خود، متکبّر است به جلالت شأن خود. نمى بیند او را هیچ چشمى ، و احاطه نمى کند به او هیچ قلبى ، و خداى تعالى صاحب قوّت ومقهور نشونده است ، و بینا و شنوا و بلندمرتبه و درست کار است ، رؤوف و مهربان و غالب و دانا مى باشد.
عَجَزَ عن وصفِه من یصُفه ُ، و ضلَّ عن نَعْتِه من یعْرفُه ، قَرُبَ فبعُدَ، و بَعُدفقرُب .
وصف کنندگان عاجزند وصف نمایند او را، عارفین و کسانى که مى شناسند او را پى نبردند به صفات او، جزیرا که داراى صفات متضادّه مى باشدج مثل این که هم نزدیک است و هم دور، و هم دور است و هم نزدیک .
یجیبُ دعوةَ من یدعُوه ، و یرْزقُ عبدهُ و یحبُوه ُ، ذو لطفٍ خَفى ّ، و بطشٍ قَوِى ّ، و رحمةٍ مُوسَعَةٍ، و عقوبةٍ مُوجِعةٍ; رحمتُهُ جَنَّةٌ عریضةٌ مونَقَةٌ، و عقوبته جحیم ٌمؤصدة موبُقةٌ.
اجابت مى فرماید دعاى کسى را که بخواند او را، و به بندگانش روزى مى دهد، و به آنها عطا و بخشش مى نماید، و صاحب لطف و بخشش پنهان است ،و سخت گیرندهء با قوّت مى باشد، و داراى رحمت واسعه و عقوبت دردناک است ، و رحمت او بهشت بسیار وسیع خوب است ، و مجازات او جهنّم بسیارسخت محیط دردناک مى باشد.
و شهِدْتُ بِبَعْث محمّدٍ جعبدِهِ وج رسولِه و صَفیه ، و حبیبِه و خَلیلِه ، بَعَثه فى خَیرِ عَصرٍ، وَ جفى ج حینِ فَترةٍ و کُفرٍ، رحمةً لِعبیدِه ، و منّةًلِمزیدِه ، خَتَم به نُبوّتَه ، و قَوّى بِه حُجّتَه ، فَوَعَظَ و نَصح َ، و بَلَّغَ و کَدَح َ، رؤوفٌ بِکلّ مؤمن ٍ، رحیمٌ جولى ٌج سخى ٌّ، زکى ٌّ رضى ٌّ، عَلیهِ رحمةٌ و تَسلیم ٌ، و برکةٌجو تعظیم ٌج و تکریم ٌ، مِن ربٍّ غفورٍ رحیم ٍ، قَریبٍ مُجیب ٍ.
شهادت مى دهم به این که محمّد، رسول خداى تعالى و بندهء او و دوست برگزیدهء او مى باشد، و خداى تعالى مبعوث گردانید او را به پیغمبرى دربهترین زمان ها و در زمان منقطع بودن مردم از پیغمبران و در زمان کفر جو انقطاع زمان حضرت عیسى ـ علیه السلام ـج ، تا آن که رحمت و منّت باشدبراى بندگانش ، و خداى تعالى به وجود او ختم نمود نبوّت و رسالت را، و به او قوى فرمود حجّت و برهان خود را، و آن بزرگوار مردم را موعظه ونصیحت نمود و رسالت خود را به همه جا رسانید، و کوشش بلیغ فرمود در تبلیغ رسالت، رؤوف و مهربان بود به تمام مؤمنین ، جمهربان وج دوست و سخى و پاکیزه و پسندیده بود. سلام و رحمت و برکت جبلندمرتبگى وج کرامت از پروردگار آمرزندهء مهربان بر او باد.
وَصیتُکُمْ مَعْشَرَ مَنْ حَضَرَنى ! بِوصیة رَبِّکُم ، وَ ذَکَّرْتُکُم بِسنّةِ نَبیکم ، فَعلیکم بِرَهبةٍ تَسْکُنْ قُلوبَکُم ، و خَشْیةٍ تُذْرى دُموعَکم ، وَ تَقیةٍ تُنْجیکم قَبلَ یوم ِیبلیکم ، و یذْهِلکم ، یومَ یفوزُ فیه مَن ثَقُل وَزنُ حَسَنَتِه و خَفَّ وَزنُ سَیئتِه;
اى کسانى که حاضر مى باشید نزد من ! توصیه مى کنم شما را به چیزى که خداوند تعالى توصیه فرموده است شما را به آن ، و آن این است که تقوا را پیشه ءخود قرار دهید، و شما را متذکّر مى گردانم به سنّت و طریقهء پیغمبر ـ صلّى اللّه علیه و آله ـ شما، و بر شما باد به ترس از خداوند که ساکن کند قلب شما رااز این که خیال نافرمانى او را کنید، و بر شما باد به خوفى از هیبت و بزرگى خداوند تعالى که جارى سازد اشک شما را. و بر شما باد به پرهیزکارى وتقوایى که نجات دهد شما را از روزى که پوسیده کند شما را، و روزى که هول آن روز باز دارد شما را از هر چیزى ، و روزى که فایز مى گردد در آن روزکسى که وزن حسنات او سنگین باشد و وزن گناهان او سبک باشد.
وَلْتَکُن مَسألتُکُم مَسألةِ ذُلٍّ و خُضوع ٍ، و شُکرٍ و خُشوع ٍ، و توبةٍ و نُزوع ٍ، و نَدَمٍ و رُجوع ٍ،
و سؤال کنید از خداوند متعال در حالت ذلّت و مسکنت و شکر و ترس و توبه و بازداشتن خود را از نافرمانى حق تعالى و پشیمانى از گناهان و بازگشت به سوى خداى تعالى ـ جلّ ذکره .
وَلْیغْتَنِم کُلُّ مُغتنِمٍ منکم صِحّتَهَ قبلَ سَقَمِه ، و شَیبَتَه قبلَ هَرَمِه ، وَ سَعَتَه قبلَ عَدَمِه ، و خَلوتَه قبلَ شُغُلِه ، و حَضَرَه قبلَ سَفَرِه ، قبل جهوج یکبرُ و یهرَمُ و جیمرَض ُج ویسقُم ، وَ یمَلُّه طبیبُه ، و یعرِض عنه حبیبُه ، جو یتغیرُ عَقلُه ج ، و ینقطِع عمرُه . ثمّ قیل َ: هو مَوْعُوکٌ و جِسمُه مَنهوکٌ.
و باید صحّت خود را غنیمت شمارد هر یک از شما پیش از آن که مریض شود، و جوانى خود را غنیمت بداند پیش از آن که پیر شود، و مال خود را غنیمت شمارد پیش از آن که فقیر شود، و خلوت و فراغت خود را غنیمت شمارد پیش از آن که مشغول شود، و در وطن بودن خود را غنیمت شمارد پیش از آن که مبتلا به سفر شود جیعنى این پنج چیز را غنیمت شمارد که از آنها توشه براى آخرت برداردج . پیش از آن که پیر شود و مریض گردد و طبیب از معالجه ءوى مأیوس و ملول گردد و اعراض کنند از او دوستان او و عقل او تغییر کند و عمر او تمام شود و گفته شود که مرض او مزمن و سخت شده و بدن اوناتوان و لاغر گشته جبراى آخرت خود توشه بردارد .
ثم ّ جَدَّ فى نزع شدیدٍ، و حَضَرَه کلُّ قریبٍ و بعیدٍ، فَشَخصَ بِبصرِه و طَمحَ بنظرِه ، و رَشَحَ جبینُه، و سَکنَ حنینُه ، و جَذبت نفسُه ، و نکبت عِرسُه ، وحُفِر رَمسُه ، و یتِمَ منه ولدُه ، و تَفرَّق عنه عددُه ، و قُسِمَ جمعُه ، و ذَهبَ بصرُه و سمعُه ، جو کفن ج و مُدِّدَ جو وجه ج و جُرِّدَ، و عُرِّى َ و غُسّل َ و نُشِّفَ و سُجِّى َ،و بُسِطَ له وهیى ء، و نُشِرَ علیه کفنُه ، و شُدَّ مِنه ذَقَنُه ، و قُمِّصَ و عُمِّمَ جو لف ج و وُدِّعَ و سُلِّم َ، و حُمِلَ فوقَ سریر، و صُلِّى علیه بِتکبیرٍ، و نُقِلَ من دورمُزَحرقةٍ ، و قُصور مشیدةٍ، و حُجُرٍ مُنَضدة، فجعل فى ضریحٍ ملحود، ضَیقٍ موصود ، بلبنٍ مَنضودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلْمُودٍ، و هیلَ علیه حَفَره ، و حُثى علیه مَدَرُه .
پس از آن واقع مى گردد در تلخى جان کندن ، آن وقت هر کسى از دور و نزدیک حاضر مى گردد نزد او، و مژگان و پلک چشم خود را به بالا اندازد و ازهول او راست مى ایستد به بالا، و عرق مرگ در پیشانى وى ظاهر مى گردد، و نالهء او کم مى شود، و نفس او گرفته مى شود، و زن و عیال او در ماتم وعزاى او مى نشینند، جو قبر او کنده مى شودج ، و اولاد او یتیم مى شوند، و مردم از دور او متفرّق مى شوند، و جمعیت او مبدّل به تفرقه مى گردد، و چشم وگوش او از کار مى ایستد، و او را به قبله مى کشند. و بعد از آن که کار او به اتمام رسید او را برهنه مى نمایند و غسل مى دهند و بدن او رامى خشکانند، و جروج به قبله مى کشانند، و کفن را پهن مى کنند و او را کفن مى نمایند، و نخ او را مى بندند، و پیراهن کفن را به بدن او مى کنند، و عمامه به سرش مى پیچند، و پارچهء سرتاسرى روى آن مى بندند، و اولاد و اهلش با او سلام وداع مى نمایند، و او را بالاى تختهء تابوت مى گذارند، و ازغسالخانه بیرون مى آورند، و بر او نماز مى خوانند.
و خارج مى گردانند او را از خانه هایى که زینت داده بود و قصرهاى عالیهء بلندى که بنا کرده بود و اتاق هاى تو در تو که مهیا نموده بود، و مى گذارنداو را در لحد قبرى تنگ ، و روى لحد را با خشت محکم مى بندند، و در بالاى او سنگى مى گذارند، و گودال قبر او را از خاک و ریگ پرمى نمایند.
فتَحقّقَ حَذَرُه ، و نُسِى خَبرُه ، و رَجَعَ عنه ولیه جو صفیه ج و ندیمُه و نسیبُه جو حمیمُه ج ، و تَبَدَّلَ به قرینُه و حبیبُه جو صفیه و ندیمُه ج ، فَهُوَ حَشْوُ قبرٍ، و رهین ُقَفْرٍ، یسْعى فى جسمه دودُ قبرِه ، و یسیل صدیوُه من منخره ، یسحقُ ثوبُه جوج لحمُه ، و ینَشِّفُ دمَه ، و یرق عظمه حتّى یومِ حشرِه .
پس محقّق مى گردد ترس او، و فراموش مى شود خبر او. بعد از آن کسان وى او را تنها مى گذارند و از او مى گریزند، (و کم کم اسم او فراموش مى شود)، و نزد دوست و همدم خبر وى محو مى گردد، و دوست و رفیق و ندیم او مبدّل مى شوند. پس او میان قبر بى کس ماند، و مى خورند بدن او جراج کرم هاى قبرش ، و از سوراخ بینى او خون و کثافت جارى گردد، و مى پوسد کفن او، و گوشت بدنش مى ریزد، و خون او خشک مى گردد، و استخوان اوپوسیده مى گردد تا وقتى که قیامت برپا شود.
فینْشَرُ من قبرِه ، و ینفُخ فى صورٍ، و یدعى لحشرٍ و نُشورٍ، فَثَمَّ بُعْثِرَت قُبورٌ، و حُصِّلَتْ صُدورٌ، و جِى ء بِکلِّ نبى ٍّ و صدّیق و شهید، و قصد للفصل بعبده خبیرٌ بصیرٌ.
آن وقت به امر حق تعالى اجزاى بدن او در قبر جمع مى شود، و در صور نفخه دمیده مى شود، و مردگان زنده مى گردند، و آنها را حاضر مى گردانند درصحراى محشر، جقبرها شکافته مى شودج و ظاهر مى گردد آنچه در باطن آنها پنهان بوده ، و در روز محشر مى آورند تمام انبیا و اولیا و شهداى (سخنران و گوینده ) را، و پروردگار عالم بینندهء توانا به تنهایى حکم فرما مى شود در کار بندگان خود.
فَکَمْ مِنْ زَفْرةٍ تُضْنیه ، و حَسرَةٍ تُنْضیه ، فى موقِفٍ مَهُولٍ جعظیم ٍج ، و مَشْهَدٍ جلیلٍ ججسیم ٍج ، بینَ یدَى ملکٍ کریم ٍ، بِکلِّ صغیرجةٍج و کبیرجةٍج علیم ٌ.
و چه بسیار در آن روز که نفس در سینه حبس مى گردد و سنگین مى نماید صاحبش را، و چه بسیار حسرت و ندامت ها که گوشت شخص را آب مى نماید،و مى ایستد در یک ایستگاه با هول بزرگى در مقابل پادشاه کریم بزرگ شأنى که بر هر گناه کوچک و بزرگ بندگان خود عالم و داناست .
فحینئذ یلجِمُه عَرَقُه ، و یحْقِره قَلَقُه ، عَبْرَتُه غیرُ مَرحومةٍ، و صَرْخَتُه غَیرُ مَسْمُوعةٍ، و حُجَّتُه غیرُ مقبولةٍ، جو تَؤلُ صحیفتُه ج ، جوج تَبینَ جریدته ، و جنَطَقَ کلُّ عضوٍمنه بسوءِ عملِه ، فشَهِدَتْ عینُه بِنَظرِه ، و یدُه ببطْشِه ، و رِجْلُه بِخَطْوِه ، و جَلدُه بِمسِّه ، و فَرجُه بِلَمْسِه ، جو یهَدِّدُهُ مُنکرٌ و نکیرٌ، و کُشِف عنه بصیرٌج .
در آن وقت از هیبت و بزرگى پروردگار و ترس از غضب او و شرمندگى و پشیمانى از لغزش هاى خود عرق سر تا پاى او جراج فرو مى گیرد. پست وبیچاره مى کند او را، و سخت مى شود قلق و اضطراب او، ولى افسوس که در آن وقت کسى به گریه و بیچارگى او رحم نمى کند و به نالهء او گوش نمى دهد و حجّت و دلیل او را قبول نمى کند.
و بر مى گردانند نامهء اعمال او را به سوى او، و گناهان او هویدا مى گردد، و هر یک از اعضاى وى گویا مى شوند و شهادت مى دهند به اعمال بدى که ازآنها صادر گشته . چشم شهادت مى دهد به آنچه که دیده ، دست شهادت مى دهد به آنچه کرده از انواع ظلم و ستم ، پا شهادت مى دهد به حرکاتى که از وى ناشى شده ، پوست بدن او شهادت مى دهد به آنچه او به آنها رسیده ، فرج شهادت مى دهد به آنچه لمس کرده ، و منکر و نکیر سخت او را مى ترسانند، آن وقت چشم بصیرت او باز مى شود و عالم مى گردد به قبایح اعمال خود.
فسُلْسِلَ جَیدُه ، و غُلَّتْ یدُه ، و سیقَ یسحب وحدُه ، فَوَرَدَ جهنَّمَ بکَرْبٍ شدیدٍ، و ظَلَّ یعَذِّبُ فى جحیم ٍ، و یسْقى شَربةً من حمیم ٍ، تَشْوى وجهَه ، و تَسْلَخُ جِلْدَه ،یضْرِبُه زِبْنیته بِمقْمَعٍ من حدیدٍ، جوج یعودُ جِلدُه بعدَ نُضْجِه بِجلد جدیدٍ، یستغیثُ فَتُعرِضُ عنه خَزَنَةُ جهنّم َ، و یسْتَصْرِخُ فَیلْبَثُ حُقَبَةً یندم .
پس از آن زنجیر در گردن او مى گذارند و دست هاى او را غل مى کنند و با سختى و تنهایى او را مى کشند. پس وارد جهنّم مى شود با غم و غصّهء سخت ، وهمیشه در جهنّم معذّب مى باشد، و هرگاه تشنه شود او را سیراب مى نمایند از آب گرمى که صورت او را بریان مى کند و پوست بدن او را مى کند، و باگرز آهنین ملائکه اى که موکّل به جهنّم هستند مى زنند او را، و مبدّل مى شود پوست بدن او به پوست تازهء بعد از سوختن (تا آن که به خوبى طعم عذاب را بچشد)، و هرچند به دربان جهنّم التماس و استغاثه مى نماید به فریادش نمى رسد و از وى روى مى گرداند و او فریاد مى کند. پس درنگ مى کند درجهنّم مدت هشتاد سال (از سال هاى آخرت که یک روزش پنجاه هزار سال دنیاست ).
نَعوذُ بربٍّ قدیرٍ من شرِّ کُلِّ مصیرٍ، وَ نَسْأَلُه عفوَ من رَضِى عنه ، و مَغْفِرةَ مَنْ قَبِل َ مِنه ، فهُوَ ولى ُّ مَسأَلَتى ، و مُنجِحُ طَلِبتى .
پناه مى برم به پروردگار قادر از شرّ روزى که بر مى گردیم به سوى او، و مسألت مى نمایم از او که عفو و بخشش نماید بر ما مثل بخشش نمودنش به کسى که آمرزیده است او را و از وى خشنود مى باشد، زیرا که اوست برآورندهء حاجات و مطالب من .
فَمَنْ زُحْزِحَ عن تعذیبِ رَبِّه سَکَن فى جنّتِه بِقُربِه ، و خُلِّدَ فى قُصورٍ مُشَیدَةٍ، و مُکنَ من حور عینٍ و حَفَدَةٍ، و طیفَ علیهِ بِکئوُس ٍ، و سکن حظیرةالفردوس ، و تَقَلَّبَ فى نعیم ٍ، و سُقِى من تَسْنیم ٍ، و شَرِبَ من عینٍ سلسبیل ٍ، ممزُوجةٍ بزنجبیل ٍ، مَختومَةٍ بِمسکٍ و عنبرٍ ، مُستدیمٍ للحُبُورِ ،مُستَشعرٍ للسُّرورِ ، جوج یشرَبُ من خُمور، فى روضٍ جمُشرق ٍج مُغدق ٍ، لیس یصَدَّعُ مَنْ شَرِبه ، و لیس ینْزِف ُ.
کسى که نجات یابد از عذاب پروردگار ساکن مى گردد در بهشتى که محلّ قرب پروردگار است ، و قرار مى گیرد در قصرهاى بسیار بلند زینت شده ، وفرمان فرما مى شود بر حور العین و خادم هاى بهشتى ، و پى در پى ظرف هاى شربت نزد او حاضر مى نمایند، و در بهشت در مقام بلند و پاکیزه ساکن مى شود، و زندگى مى کند در نعمت هاى بهشتى ، و به او مى نوشانند از تسنیم معطّر بهشتى .
و از چشمهء سلسبیل ـ که مخلوط گشته به زنجبیل و مهر شده به مشک و عنبر ـ سیراب مى گردد، و همیشه در نعمت هاى بهشتى با حور و غلمان جاودان خواهد بود، و متنعّم در خوشى و لذّتى مى باشد که انتها ندارد، و از مشروبات پاکیزهء خوشگوار بهشتى مى آشامد، و در باغى که نورانى و با صفا وجویبار زیاد دارد مى خرامد، و با آن که شراب بهشتى مى آشامد دردسر نمى بیند و مست نمى گردد و عقل او هم زایل نمى شود.
هذه منزلةُ مَنْ خَشِى رَبَّه ، و حَذَّرَ نفسَه جمعصیته ، و تلکَ عُقوبَةُ مَنْ عُصِى مشیئته ، و سَوَّلَتْ له نَفْسُه مَعْصِیةَ مُبْدیه ِ .
و این نعمت ها براى کسى مى باشد که از پروردگار خود بترسد و بترساند نفس خود را از معاصى و نافرمانى حق تعالى ، و عذاب هاى جهنّم براى کسى مى باشد که فریفتهء نفس خود گردد و مرتکب نافرمانى ایجادکنندهء خودش شود و مخالفت امر او را نماید.
و این که جزاى معصیت کار جهنّم است و سزاى عبادت کننده بهشت مى باشد مطلبى است حق و حکمى است از روى عدالت جیعنى خداى متعال از روى عدالت در قیامت هر صاحب حقّى را به حقّ خود مى رساند .
ذلکَ قولٌ فصل ٌ، و حُکْمٌ عَدل ٌ، و خَیرُ قَصَصٍ قُص َّ، وَ وَعظٍ جبه نُص َّ، (تنزیلٌ مِن حَکیمٍ حمیدٍ) ، نَزَلَ بِه رُوحُ قُدُسٍ مبین ٍ، على نبى ّ مهتدٍ مکین ٍ،صَلَّتْ علیه رُسُلٌ سَفَرَةٌ، مُکَرَّمونَ بَرَرَةٌ، عُذْتُ بِربٍّ رحیمٍ مِن شرِّ کلِّ رجیم ٍ.
و این بیانات بهترین بیاناتى است که گفته شده ، و بهترین موعظه هایى است که از خدا و رسول ـ صلّى اللّه علیه و آله ـ به آنها تصریح شده ، و اینهاهمانست که خداى حکیم در قرآن کریم به توسّط جبرئیل بر پیغمبر ـ صلّى اللّه علیه و آله ـ هدایت کنندهء ثابت قدم خود نازل فرموده . ملائکهء مکرمین طلب رحمت مى کنند بر آن پیغمبر ـ صلّى اللّه علیه و آله ، و پناه مى گیریم به پروردگار رحیم از شرّ هر شیطان رانده شده .
فَلْیتَضَرَّعْ مُتَضَرِّعُکُم ، وَ لْیبْتَهِلْ مُبْتَهِلُکُم ، وَ نَسْتَغْفِر جرب ُّج کلِّ مَربوبٍ لى ولَکم .
و باید تضرّع و زارى نمایید نزد حق تعالى و به او پناه ببرید و (توبه کنید) و از خداى تربیت کنندهء مخلوقات طلب آمرزش مى نمایم براى خودم و براى شما، و بس است مرا پروردگارم .
پى نوشت
1ـ این ترجمه برگرفته از کتاب مخزن اللئالى ، نوشتهء بانو مجتهده امین ، صص 125ـ 137مى باشد.( متن حاضر ترجمه بانو مجتهده امین می باشد) متن حاضر بر اساس شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید و کنز العمّال بازبینى ، و بر اساس ترجمه تنقیح شده است (حوزهء اصفهان ).
مجله حوزه اصفهان ، شماره 4 و5