فاطمه علیهاالسلام در پیشگاه خدا با قاتلان خود و فرزندانش محاجه خواهد کرد و آنان را در میان مردم محشر محکوم نموده و به عذاب دردناک الهى گرفتار خواهد نمود.
از روایات اسلامى استفاده مىشود، نخستین پروندهاى که در روز رستاخیر رسیدگى مىشود، پروندهى محسن شهید (فاطمه) است، ولى آنچه دل فاطمه علیهاالسلام و شیعیان و محبان اهلبیت را بیشتر مىسوزاند، خاطرهى جانسوز کربلا است، که در آن، امام حسین علیهالسلام را با یارانش به طور فجیع به شهادت رسانده و سرهایشان را از تنشان جدا نموده و زنان و دختران آنان را با تمامى بىرحمى اسیر کردند...
در احادیث آمده است که دختر گرامى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله پیرهن خونآلود امام حسین علیهالسلام را در روز قیامت به دست گرفته و خواستار محاکمه و کیفر قاتلان او مىگردد. (1)
از حضرت امام صادق علیهالسلام آمده است که فاطمه علیهاالسلام را در روز قیامت در قبهاى از نور مىنشانند. در این هنگام، امام حسین به محشر مىآید، در حالى که سربریدهاش را به دست مىگیرد. فاطمه علیهاالسلام از دیدن چنین حالى صیحه مىکشد و مىافتد و تمام پیامبران و خلایق دیگر، از دیدن چنین وضعى به گریه مىافتند، سپس قاتلین امام حسین حاضر و محاکمه مىگردند و آنگاه به کیفر شدیدى مىرسند... (2)
و بالاخره در حدیث دیگرى از طریق ابان بن عثمان از امام صادق علیهالسلام نقل شده: چون فاطمه علیهاالسلام به محشر آید، پیرهن خونآلود امام حسین علیهالسلام را به دست گرفته، عرض مىکند: خدایا! این پیرهن خونآلود حسین من است و تو خود مىدانى چه جنایاتى در مورد او مرتکب شدهاند. (3)
خطاب مىرسد: یا فاطمه! تو در نزد من محبوبى هر چه مىخواهى بگو. عرض مىکند: الهى! انتقام خون حسین را بگیر.
در این حال آتش جهنم بر قاتلین امام حسین مسلط مىگردد و با انواع عذاب به کیفر مىرساند. (4)
مقامات بهشتى حضرت زهرا(س) و شیعیان ایشان
ابوجعفر طبرى در کتاب بشارة المصطفى از همام ابىعلى نقل مىکند که گفت به کعبالاحبار گفتم: نظر شما دربارهى شیعیان على بن ابیطالب (ع) چیست؟
در پاسخ گفت: «اى همام! من صفات آنها را در قرآن یافتهام، آنها حزب خدا و انصار دین خدا و پیرو ولّى هدا، و بندگان خاص و بزرگوار خدا در میان خلق هستند، خداوند آنها را براى دین خود برگزیده، و براى بهشت خود آفریده است، آنها در فردوس اعلاى بهشت در میان خیمه و اطاقهائى که از (دانههاى شفّاف) مروارید و لؤلؤ برپا شده، سکونت مىکنند، آنها در میان مقرّبان ابرار هستند و از نوشابهى دست نخورده سر بسته سیراب مىشوند، این نوشابه از آب چشمهاى است که «تسنیم» نام دارد، که به آنها اختصاص دارد، تسنیم چشمهاى است که خداوند آن را به حضرت فاطمه دختر محمّد (ص) و همسر على (ع) عطا فرموده است که منبع آن چشمه زیر ستونى قرار دارد که قبّهى آن ستون در خنکى و برودت مانند کافور، و در طعم مانند زنجبیل و در بو مانند مُشک است
سپس آب آن چشمه در جویها جریان مىیابد، شیعیان و دوستان فاطمه (س) از آن مىآشامند، و آن قُبّه داراى چهار ستون است، یک ستون آن از مروارید سفید است، که در زیر آن چشمهاى بنام «طهور» قرار دارد، و یک ستون آن از زُمُرّد سبز است که در زیر آن دو چشمه پر فوران از شراب طهور و عسل قرار دارد، هر یک از آن چشمهها به سوى قسمت پائین بهشت جریان دارند، جز چشمهى «تسنیم» که در قسمت اعلاى بهشت، روان است که خواص بهشتیان از آن مىآشامند، و آن شیعیان و دوستان على (ع) هستند، و این است تفسیر قول خدا که در قرآن مىفرماید:
یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیق مَخْتُومٍ... عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ.
: «آنها از شراب زلال دست نخوردهى سر بسته سیراب مىشوند... همان چشمهاى که مقرّبان از آن مىنوشد (مطفّفین- 25- 28)
پس این نعمت بر شیعیان گوارا باد.
سپس کعبالاحبار گفت: سوگند به خدا، شیعیان را دوست نمىدارد مگر کسانى که خداوند از آنها، عهد و میثاق گرفته است.
ابوجعفرى طبرى پس از نقل فوق، مىگوید: سزاوار است که شیعیان، این حدیث را با آب طلا بنویسند، تا نقل بسیار شده و از نابودى، حفظ گردد، و به مفاد آن عمل کنند که موجب دستیابى به آنهمه درجات عالى بهشتى خواهد گردید، با توجّه به اینکه این روایت از اهل تسنّن نقل شده است که براى حجّت بودن، رساتر است (و از تهمت ساختگى شیعه بدور است) و صحّتش روشنتر مىباشد.
پاسخ به سؤال سلمان
و نیز طبرى در کتاب بشارة المصطفى از کتاب کنز نقل مىکند که ابوذر گفت: سلمان و بلال حبشى را دیدم نزد پیامبر (ص) آمدند، ناگهان سلمان بروى قدم رسول خدا (ص) افتاد و بوسید، پیامبر (ص) او را از این کار کنار زد و به او فرمود: «اى سلمان، آن کارى را که عجمها براى شاهان خود انجام مىدهند، نسبت به من انجام مده، من بندهاى از بندگان خدا هستم، مانند بندگان مىخورم و مىنشینم»
سلمان عرض کرد: اى مولاى من از تو مىخواهم از فضائل فاطمه (س) در قیامت، به من خبر بدهى!
پیامبر (ص) با چهرهاى خندان به او نگریست و فرمود: «سوگند به خدائى که جانم در دست قدرت او است، فاطمه (س) همان بانوئى است که در عرصهى محشر، سوار بر شتر عبور مىکند که سرش (نمودى) از خشیت خدا است، و چشمانش از نور خدا مىباشد، تا اینکه فرمود: جبرئیل در سمت راست آن شتر، و میکائیل در سمت چپ آن، و على (ع) در پیشاپیش آن، و حسن و حسین (ع) در پشت سر آن حرکت مىکنند، خداوند حافظ و نگهبان او است، تا از صحنهى محشر عبور کند در این هنگام ناگهان از جانب خدا ندا مىرسد:
«اى همهى خلایق! چشمهاى خود را فروخوابانید، و سرهاى خود را پائین آورید، این فاطمه دختر پیامبر شما، همسر على (ع) امام شما، مادر حسن و حسین (ع) است، پس از پل صراط عبور مىکند در حالى که دو چادر شفّاف و سفید بر سر دارد.
وقتى که فاطمه (س) وارد بهشت مىشود و به نعمتها و مواهبى که خداوند براى او آماده ساخته مىنگرد، مىگوید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى اَذْهَبَ عَنّا الْحُزْنَ اِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ اَحَلَّنا دارَ الْمَقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ، لایَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ.
: «بنام خداوند مهربان، حمد و سپاس خداوند را که: حزن و اندوه را از ما دور ساخت، البته خداى ما بخشنده و شکر پذیر است، آن خدائى که ما را در مقام عالى از عطاى خود قرار داد که در آن هیچگونه رنج و ناگوارى به ما نمىرسد».
رسول خدا (ص) فرمود: پس از آن خداوند به فاطمه (س) وحى مىکند: «اى فاطمه! آنچه مىخواهى از من مسئلت کن که به تو عطا مىکنم و تو را خشنود سازم»
فاطمه (س) عرض مىکند: خدایا تو امید منى، بلکه بالاتر از امید منى، از درگاه تو مسئلت مىکنم که دوستان من و دوستان دودمان مرا در آتش دوزخ، عذاب نکنى.
خداوند به او وحى مىکند: اى فاطمه! به عزّت و جلالم سوگند، دو هزار سال قبل از خلقت آسمانها و زمین، به خود سوگند یاد نمودهام که دوستان تو، و دوستان عترت تو را به آتش عذاب نکنم.
پی نوشت ها
1ـ فرائدسمطین، ج 2، ص 265، ش 533-بحار، ج 43، ص 220، ح 2 و 3: تحشر ابنتى فاطمه یوم القیامه و معها ثیاب مصبوغه بالدم... فتقول: یا عدل احکم بینى و بین قاتل ولدى، قال رسولاللَّه (ص): فیحکم لابنتى و رب الکعبه...
ویل لمن شفعائه خصمائه - و الصور فى حشر القیامه ینفخ
لابد ان ترد القیامه فاطم - و قمیصها بدم الحسین مضمخ
2ـ ثواب الاعمال به نقل جلاءالعیون شبر، ج 1، ص 227.
3ـ فتاخذ قمیص الحسین بن على بیدها مضمخا بدمه و تقول: یا رب هذا قمیص ولدى و قد علمت ما صنع به.
4ـ بحارالانوار، ج 43، ص 224، ح 11.