سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امام رضا (ع) در مورد طریقه صحیح مصرف آب دستورالعملهای مفید و راهگشایی ارائه کرده اند . آن حضرت می فرماید: آب‌های شور و آب‌های سنگین موجب یبوست معده می‌شود و آب برف و آب یخ برای غالب مزاج‌ها مضر و خطرناک است.
هرکس می‌خواهد معده‌اش او را آزار ندهد، در میان غذا خوردن آب ننوشد تا این غذا خوردن تمام شود و هر که آب میان غذا بنوشد رطوبت در بدنش جای گرفته و معده‌اش ضعیف می‌شود و رگ‌ها نمی‌توانند انرژی غذا را جذب کنند زیرا هرگاه آب پشت سرهم نوشیده شود معده برزگ می‌شود. (1)
امام رضا (ع) همچنین می فرماید: نوشیدن آب سرد پس از غذاهای گرم و شیرینی‌جات دندان‌ها را از بین می‌برد.
*هرکه می‌خواهد دندان‌هایش فاسد نشود شیرینی نخورد مگر این که پس از آن تکه نانی بخورد.
*آب گرم را هرگاه هفت مرتبه بجوشانی و از ظرفی به ظرف دیگر ببری از بین برنده‌ی تب، نیرودهنده‌ی ساق‌ها و مچ پاها می‌باشد.
*آب سرد حرارت بدن را فرو می‌نشاند، صفرا را آرام می‌سازد، غذا را هضم می‌کند، پس مانده‌ای را که در سر معده هست ذوب می‌سازد و تب را از میان می‌برد.
*امام (ع) درباره معرفی آب خوب می فرماید: بهترین آبها برای نوشیدن آبی است که چشمه آن را از سمت مشرق و سبک و روشن باشد و گرامی ترین آبها علاوه بر صفات فوق آن است که محل پیدایش و خروج آن در تابستان از طرف طلوع خورشید باشد.
سالمترین و بهترین آنها آبی است که از محل خود بجوشد و مجرای آن شکاف تپه ها و کوههای خاکی باشد. (3)
در طب الرضا آمده که دومین ماه سال رومی نیسان است که بعد از آزار واقع می شود و در ویژگی های آن نوشته: نیسان سى روز است، در این ماه روزها بلند مى‏شود، مزاج فصل بهار در آن نیرومند مى‏شود، خون به جنبش مى‏آید، بادهاى شرقى در آن وزیدن می گیرد.(4)

نیسان از بیست و سوم فروردین شروع و تا سى روز ادامه دارد (بنابراین قسمت عمده ماه نیسان، مقارن اردیبهشت ماه است و کمى از آن در آخر ماه فروردین قرار دارد .(از بعضى از روایات استفاده مى شود، بارانى که در این ماه از آسمان نازل مى گردد، خواص و آثار فراوانى دارد و اگر کسى مقدارى از آن را در ظرف پاکى جمع کند و سوره ها و دعاهاى زیر را بر آن بخواند...
هر کس از آن آب بخورد، از بیمارى هاى گوناگون جسمانى و اخلاقى رهایى مى یابد و به قدرى در این روایت آثار و برکات،براى آن ذکر شده است که انسان در شگفتى فرو مى رود.(5)

سوره ها و دعاها از این قرار است:
1ـ سوره حمد. 2ـ آیة الکرسى. 3ـ قل یا أیّها الکافرون. 4ـ سبّح اسم ربّک الاعلى. 5ـ قل اعوذ برب الفلق. 6ـ قل اعوذ بربّ النّاس. 7ـ قل هو اللّه احد، هر کدام را هفتاد مرتبه مى خوانى.
همچنین ذکرهاى:
1ـ لا اله الاّ اللّه. 2ـ اللّه اکبر. 3ـ اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد. 4ـ سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اکبر هر کدام را هفتاد مرتبه.(6)

پانوشتها:
1. بحارالانوار، ج59 ، ص 32
2. بحارالانوار، ج59، ص306(رساله ذهبیه)
3. بحارالانوار، ج59 ، ص 324.
4. طب الرضا(طب و بهداشت از امام رضا ) ص 51.
5. زادالمعاد، صفحه 532-534
6. زاد المعاد، صفحه 534




      

فضیلت فرستادن ذکر صلوات بر پیامبر اکرم(ص) به گونه ای است که علما و مراجع تقلید حکم استحباب آن را هنگام خواندن نماز صادر کرده اند.

  
  




      

مخوان جانا دگر ام البنینم‏..

که من با محنت دنیا قرینم‏

مرا ام البنین گفتند، چون من‏..

پسرها داشتم ز آن شاه دینم‏

جوانان هر یکى چون ماه تابان‏..

بدندى از یسار و از یمینم‏

ولى امروز بى بال و پرستم‏..

نه فرزندان، نه سلطان مبینم‏

مرا ام البنین هر کس که خواند..

کنم یاد از بنین نازنینم‏

به خاطر آورم آن مه جبینان‏..

زنم سیلى به رخسار و جبینم

به نام عبد الله و عثمان و جعفر..

دگر عباس آن دُرّ ثمینم‏




      

دوبـاره بـوی بقیــــع و مـدینــه می آیــــد                          دوباره زمزمه غم ز ســــــــینه می آیـد

 

دوبـاره مـرغ دلـم ســــــر به زیـر پر بـرده                           که سوز ناله به سودای چشم تر برده

 

نشـسته گوشــه اندوه و ناله ســـر داده                           ز ســـــــوز ناله ام البنین خبـــــر داده:

 

« منـم که سـایه نشین و جـود مـولایم                            کنیز خانه غم ، خـــــــاک پای زهرایم

منم که خانه به دوش غم علی هستم                             منم که همقدم محنت ولی هســتم

 

منم که شـاهد زخـم شکسـته ابـرویـم                            انیس گریه به یاس شکستـه پهلویم

 

منم که در همه جا در تب حسـن بودم                           منم که شاهد خون لب حسـن بودم

 

منم که جلوه حق را به عین می دیدم                           خـدای را به جمال حسیـن می دیدم

 

منم که بوده دلم صبـح و شـام با زینب                           منم میان همـه ، هم کـلام بـا زینـب

 

منم که سوگ گلستـان و باغبـان دارم                           به سینـه زخــم غــم کربلائیـان دارم

 

منم که ظـهر عطـش را نمی برم از یـاد                           چهار لاله بی سر ز من به خاک افتاد

 

منم که مادر عشق و امید و احساسم

فــدای یک سـر موی حســین عباسـم»




      

امام صادق علیه السلام فرمود:«رحم الله عمى العباس لقد اثر و ابلى بلاء حسنا... » (1) خدارحمت کند عموى ما عباس را،عجب نیکو امتحان داد،ایثار کرد و حداکثر آزمایش را انجام داد.براى عموى ما عباس مقامى در نزد خداوند است که تمام شهیدان غبطه مقام او را مى‏برند.)اینقدر جوانمردى،اینقدر خلوص نیت،اینقدر فداکارى! ما تنها از ناحیه پیکر عمل نگاه مى‏کنیم،به روح عمل نگاه نمى‏کنیم تا ببینیم چقدر اهمیت دارد.

شب عاشوراست.عباس در خدمت ابا عبد الله علیه السلام نشسته است.در همان وقت‏یکى از سران دشمن مى‏آید،فریاد مى‏زند:عباس بن على و برادرانش را بگویید بیایند. عباس مى‏شنود ولى مثل اینکه ابدا نشنیده است،اعتنا نمى‏کند.آنچنان در حضور حسین بن على مؤدب است که آقا به او فرمود:جوابش را بده هر چند فاسق است.مى‏آید مى‏بیند شمر بن ذى الجوشن است.شمر روى یک علاقه خویشاوندى دور که از طرف مادر عباس دارد و هر دو از یک قبیله‏اند،وقتى که از کوفه آمده است‏ به خیال خودش امان نامه‏اى براى ابا الفضل و برادران مادرى او آورده است.به خیال خودش خدمتى کرده است.تا حرف خودش را گفت،عباس علیه السلام پرخاش مردانه‏اى به او کرد،فرمود:خدا تو را و آن کسى که این امان نامه را به دست تو داده است لعنت کند.تو مرا چه شناخته‏اى؟ درباره من چه فکر کرده‏اى؟تو خیال کرده‏اى من آدمى هستم که براى حفظ جان خودم، امامم،برادرم حسین بن على علیه السلام را اینجا بگذارم و بیایم دنبال تو؟آن دامنى که ما در آن بزرگ شده‏ایم و آن پستانى که از آن شیر خورده‏ایم،این طور ما را تربیت نکرده است.

جناب ام البنین،همسر على علیه السلام،چهار پسر از على دارد.مورخین نوشته‏اند على علیه السلام مخصوصا به برادرش عقیل توصیه مى‏کند که زنى براى من انتخاب کن که‏«ولدتها الفحولة‏» از شجاعان زاده شده باشد،از شجاعان ارث برده باشد«لتلد لى ولدا شجاعا»مى‏خواهم از او فرزند شجاع به دنیا بیاید.(البته در متن تاریخ ندارد که على علیه السلام گفته باشد هدف و منظور من چیست،اما آنها که به روشن بینى على معترف و مؤمن‏اند مى‏گویند على آن آخر کار را پیش بینى مى‏کرد.) عقیل،ام البنین را انتخاب مى‏کند.به آقا عرض مى‏کند که این زن از نوع همان زنى است که تو مى‏خواهى.چهار پسر که ارشدشان وجود مقدس ابا الفضل العباس است،از این زن به دنیا مى‏آیند،هر چهار پسر در کربلا در رکاب ابا عبد الله حرکت مى‏کنند و شهید مى‏شوند.وقتى که نوبت‏ بنى هاشم رسید،ابا الفضل که برادر ارشد بود به برادرانش گفت:برادرانم!من دلم مى‏خواهد شما قبل از من به میدان بروید،چون مى‏خواهم اجر شهادت برادر را ادراک کرده باشم.گفتند:هر چه تو امر کنى.هر سه نفر شهید شدند،بعد ابا الفضل قیام کرد.این زن بزرگوار(ام البنین)که تا آن وقت زنده بود ولى در کربلا نبود،شهادت چهار پسر رشید خود را درک کرد و در سوگ آنها نشست.در مدینه برایش خبر آمد که چهار پسر تو در خدمت ‏حسین بن على علیه السلام شهید شدند.براى این پسرها ندبه و گریه مى‏کرد.گاهى سر راه عراق و گاهى در بقیع مى‏نشست و ندبه‏هاى جانسوزى مى‏کرد.زنها هم دور او جمع مى‏شدند.مروان حکم که حاکم مدینه بود،با آنهمه دشمنى و قساوت گاهى به آنجا مى‏آمد و مى‏ایستاد و مى‏گریست.از جمله ندبه‏هایش این است:

لا تدعونى ویک ام البنین

تذکرینى بلیوث العرین

کانت‏بنون لى ادعى بهم

و الیوم اصبحت و لا من بنین

اى زنان!من از شما یک تقاضا دارم و آن این است که بعد از این مرا با لقب ام البنین نخوانید(چون ام البنین یعنى مادر پسران،مادر شیر پسران)،دیگر مرا به این اسم نخوانید.وقتى شما مرا به این اسم مى‏خوانید،به یاد فرزندان شجاعم مى‏افتم و دلم آتش مى‏گیرد.زمانى من ام البنین بودم ولى اکنون ام البنین و مادر پسران نیستم.

مرثیه‏اى دارد راجع به خصوص ابا الفضل العباس:

یا من راى العباس کر على جماهیر النقد

و وراه من ابناء حیدر کل لیث ذى لبد

انبئت ان ابنى اصیب براسه مقطوع ید

ویلى على شبلى امال براسه ضرب العمد

لو کان سیفک فى یدیک لما دنى منه احد

مى‏گوید:اى چشمى که در کربلا بودى و آن منظره‏اى که عباس من،شیر بچه من،حمله مى‏کرد مى‏دیدى و دیده‏اى!اى مردمى که آنجا حاضر بوده‏اید!براى من داستانى نقل کرده‏اند، نمى‏دانم این داستان راست است‏یا نه.یک خبر خیلى جانگداز به من داده‏اند، نمى‏دانم راست است‏یا نه.به من گفته‏اند که اولا دستهاى پسرت بریده شد،بعد در حالى که فرزند تو دست در بدن نداشت‏یک مرد لعین ناکس آمد و عمودى آهنین بر فرق او زد. واى بر من که مى‏گویند بر سر شیر بچه‏ام عمود آهنین فرود آمد.بعد مى‏گوید:عباس جانم!فرزند عزیزم!من خودم مى‏دانم که اگر دست در بدن داشتى هیچ کس جرات نزدیک شدن به تو را نمى‏کرد.

لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم و صلى الله على محمد و آله الطاهرین.




      

ازدواج امیر المؤ منین على علیه السلام با ام البنین سلام الله علیها  
پس از آنکه امیر المؤ منین على بن ابى طالب علیه السلام به سوگ پاره تن و ریحانه رسول خدا محمد بن عبد الله صلى الله علیه و آله یعنى سرور زنان عالمیان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه شهیده راه ولایت و امامت نشست ، برادرش عقیل بن ابى طالب علیه السلام را که آشنا به انساب عرب بود، فرا خواند و از او خواست برایش همسرى از تبار دلاوران برگزیند تا پسر دلیرى براى مولا به ارمغان آورد که سالار شهیدان حسین بن على علیه السلام را در کربلا یارى کند. (101)
عقیل ، ام البنین کلابیه علیه السلام را براى حضرت على علیه السلام برگزید که قبیله و خاندانش ، بنى کلاب ، در شجاعت بى مانند بودند. (102) بنى کلاب از حیث شجاعت و دلاورى در میان عرب زبانزد بودند، ولبید درباره آنان چنین سروده است ما بهترین زادگان عامر بن صعصعه هستم و کسى بر این ادعا خورده نمى گرفت . الو براء، همبازى نیزه ها (ملاعب الاءسنة )، که در عرب در شجاعت مانند او را ندیده بود، از همین خاندان است . (103)
حضرت امیر المؤ منین علیه السلام این انتخاب از پسندید و عقیل را به خواستگارى نزد پدر ام البنین سلام الله علیه فرستاد. پدر، خشنود از این وصلت مبارک ، نزد دختر خود شتافت و او نیز با سر بلندى و افتخار پاسخ مثبت داد و پیوندى همیشگى بین وى و مولاى متقیان على بن ابى طالب علیه السلام برقرار شد. امام علیه السلام در همسر عقلى سترگ ، ایمانى استوار، آدابى والا و صفاتى نیکو مشاهده کرد و او را گرامى مى داشت و از صمیم قلب در حفظ حرمت او کوشید.

ادامه مطلب...


      

مادر؛ مادری که اگر چه در کربلا نبود، ولی دلش تا ابد در کربلا ماند و نگاهش بر افق، که آیا «کاروان عشق» را بازگشتی خواهد بود؟

مادری که دلش برای همیشه در کنار «نهر علقمه»، سوگ نشین فرزندی شد که نظیر نداشت در زیبایی و شجاعت!

مادری که دلش در میدان «قتلگاه» بود و نگاهش بر آسمان، که چه وقت، «ماه»، بار دیگر خواهد تابید!

مادری که یک عمر، دست از «حسین حسین» گفتن بر نداشت و تمام غریبانه‏هایش را، حتی سوگ عزیزانش را با نام حسین علیه‏السلام همراهی کرد!

مادری که «ام البنین علیهاالسلام » بود، ولی آیینه نگاهش از آسمان کربلا، تنها اشکِ خونین ستارگان را چید؛ آن گاه که راوی، از عبور نیزه‏ها روایت می‏کرد!

مادری که حتی کوچه‏های «مدینه»، مرثیه‏سرای اندوه سترگ او شدند و به استقامت و صبر او ایمان آوردند!

مادری که «وفا»، اولین درس زندگی و «شجاعت»، عالی‏ترین سرشت همسری‏اش بود و «صحبت»، بالاترین باور مهر پروری‏اش

مادری که برای همیشه، با ناله‏های نینوایی، به یاد پسرانش، لالایی سرود و سروده‏هایش را فرات، هر روز، هنگام غروب نجوا می‏کند!

مادری که بعد از شهادت «عباس علیه‏السلام »، دیگر به ماه نگاه نکرد و آسمان مدینه، نعمت نورافشانی‏اش را از دست داد!

مادری که در کربلا نبود، ولی تا ابد در کربلا ماند و دل از «گودال قتلگاه» نگرفت و فریاد «یا حسین»اش را نه‏تنها در مدینه، که از صحن مطهر کربلا می‏توان شنید! درود خداوند و سلام پاکان، بر روح بلند و وفاداری بی‏نظیرش باد!

روح آسمانی‏اش، در سایه سار کوثر، شاد، و شفاعت بشکوهش، دستگیرمان باد!




      

 

اللّهم عجّل لولیک الفَرج والعافیه و النصر و اجعلنا مِن خیر انصاره

 

و اعوانه و شیعَته و المُستشهدین بَین یَدیه




      

ای همسر سردار جهان، مادر عباس

وی دامـن تـو مهـد ادب‌ پـرور عباس

در بیت علـی آمده! هـمسنگر عباس

خوانده است تو را مادر خود خواهر عباس

ام‌الشهـدا، فاطمه ی دوم حیدر

هم فاطمه ی دوم و هم زینب دیگر

تو چشمه ی فیض از نفس پنج امامی

تو فاطمه ی بیت شـه عـرش‌ مقـامی

تو همسر تنهـا وصـی خیرالانامی

تو مـادر والا گهـر خـون و قیامی

جوشـد ادب و فضـل ز آیات کلامت

پیوسته ز هفتاد و دو تن باد سلامت

 

شک نیست به این رتبه که حیدر به تو نازد

زینب کـه بـود عصمـت داور به تو نازد

تـا روز جــزا آل پیمبــر بــه تـو نازد

عبـاس تـو در عـرصه ی محشر به تو نازد

کی مثل تو ای خاک رهت هم سر و هم جان

یک روزه دهد چـار پسر در ره جانان؟

ای سوخته در شعلـه ی مصباح هدایت

ای مادر جود و کرم و فضل و عنایت

خشنـود ز رفتـار تـو زهـرای ولایت

جان همه خوبان جهـان باد فـدایت!

با آن همه قدر و شرف و جاه و عزیزی

کـردی بـه بنـی‌فاطمـه اظهـار کنیزی

عون تـو شـده در صف عـاشور فدایی

عثمان تو بگرفت ز خون رنگ خدایی

تا دادن جـان، جعفر تو بود ولایی

عباس تو از روز ازل کـرب‌وبـلایی

چون حرمت زهرا به تو شد واجب عینی

گشتنـد عزیـزان تـو هرچار، حسینی

 غلامرضا سازگار




      

حرمت رشوه امری مسلم بین شیعه و سنی است، که امروزه افرادی برای رسیدن به اهداف نامیمونشان نام های متعددی بر آن نهادندتا عمل زشتشان را شرعی ومعقول جلوه دهند. با توجه به اهمیت و سابقه رشوه و هدیه، به طور مختصر آن را از دیدگاه حضرت علی(علیه السلام) مورد برسی قرار می دهیم.

رشوه

 

از معدود مسائلی که در نظام های سیاسی جوامع بشری طی قرون متمادی وجود داشته و تا کنون به همان صورت، خود را حفظ کرده و در جوامع امروزی نیز از کارایی بالائی برخوردار است؛ همین مسئله رشوه است. به عقیده امام علی(علیه السلام) رشوه موجب تباهی و گرایش به سوی باطل است و عامل آن نیز رهبران و کارگزاران سیاسی هستند چون نخبگان و نظام سیاسی اداری، حق مردم را ادا نکرده و مردم مجبور می شوند حق خود را با رشوه بگیرند. امام(علیه السلام) خطاب به امیران لشکر نوشت: «أَمَّا بَعْدُ، فإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ، وَأَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ» (1) ؛ اما بعد. آنان که پیش از شما بودند هلاک شدند، زیرا مردم را از حقشان محروم ‏نمودند تا آن را با دادن رشوه به دست آوردند. مردم را به راه باطل کشانیدند و مردم‏ هم از پى ایشان رفتند.

بدیهی است پس از مدتی که مردم حق خود را با رشوه گرفتند، یاد می گیرند که آنچه را که حق آنان نیست هم با رشوه به دست آورند. امام علی(علیه السلام) وقتی مشکل گروهی از دهقانان و بزرگان ایرانی را حل کرد ایرانیان به خاطر قدر دانی، چهل درهم نزد ایشان فرستادند، حضرت نپذیرفته و فرمود: ما مردمی هستیم که به خاطر انجام کار نیک، بها و وجهی دریافت نمی کنیم.

عموماً دادن رشوه یا هدیه به خاطر بدست آوردن امتیازی است که از پایمال کردن حقوق دیگران حاصل می شود. به نظر امام(علیه السلام) سزاوار نیست چنین افرادی در اداره کشور امور را به دست گیرند: " وَلاَ الْمُرْتَشِی فِی الْحُکْمِ فَیَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ وَیَقِفَ بِهَا دُونَ المَقَاطِعِ"(2) و نه کسى، که ‏در داورى رشوه مى‏ستاند، تا رشوه گیرنده حقوق مردم را از میان برده و در بیان احکام‏ و حدود الهى توقف نماید.

آنچه مسلم است هدیه ای که برای شخص دارای مقام می برند اگر آن مقام و مسئولیت را نداشت و همانند مردم عادی بود، هیچ کس آن هدیه را برایش نمی برد. دریافت کننده هدیه بطور قطع باید در مواقع ضروری نظر آنها را تأمین کند اگرچه به پایمال کردن حقوق دیگران باشد، چرا که هدیه و میهمانی این هدف را تعقیب کرده و موجب گرایش فرد به آن سو می شود. به همین دلیل است که از دیدگاه حضرت علی(علیه السلام) در مجموع نظام سیاسی اداری کشور، دریافت هرگونه رشوه و هدیه ای با هر اسمی، ممنوع است.

فرد رشوه دهنده و رشوه گیرنده از سلامت معنوی خارج شده و اثرات منفی اکل رشوه برفرد گیرنده و یا خانواده او می گذارد.این رفتار آثار زیان باری بر سلامت جامعه و حکومت دارد و درستی و صداقت را در همه رده های حکومتی به چالش می کشاند و رفتار کاذب و دروغین را جایگزین صداقت و درستی می کند

چنانچه در قرآن کریم آمده است: " وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَریقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ"(3) و اموالتان را میان خودتان به ناروا مخورید، و [به عنوان رشوه قسمتى از] آن را به قضات مدهید تا بخشى از اموال مردم را به گناه بخورید، در حالى که خودتان [هم خوب‏] مى‏دانید. مفسران معتقدند که کلمه "تدلوا بها" صراحت بر مسئله رشوه دارد لذا حرمت رشوه در این آیه مورد تأکید قرار می گیرد. روایات زیادی در زمینه حرمت رشوه از ائمه نقل شده است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «لَعنَ اللهُ الراشی وَالمُرتشی والماشی بینَهما»(4) لعنت خدا بر رشوه دهنده و رشوه گیرنده و واسطه بین آن دو.

اثرات مخرب رشوه

تردیدی نیست که رشوه یک عمل شیطانی است و نتیجه مخربی از حیث فردی، اجتماعی، حکومتی به همراه دارد.

فرد رشوه دهنده و رشوه گیرنده از سلامت معنوی خارج شده و اثرات منفی اکل رشوه بر فرد گیرنده و یا خانواده او می‌گذارد. این رفتار آثار زیان باری بر سلامت جامعه و حکومت دارد و درستی و صداقت را در همه رده های حکومتی به چالش می کشاند و رفتار کاذب و دروغین را جایگزین صداقت و درستی می کند.

بدین ترتیب جامعه و افراد جامعه هرگز طعم عدالت را نخواهند چشید و حق و حقیقت در چنین فرآیندی مفهومی نخواهد داشت. حقوق افراد اعاده نخواهد شد و همیشه حقوق مردم پایمال شده و صاحب حقی به حق خود نخواهد رسید. لذا کمترین شبه عقلایی به وجود نمی آید که اهل رشوه صلاحیت رهبری جامعه را ندارد بلکه حق صدارت در رده های حکومت دینی را نیز ندارد.

عموماً دادن رشوه یا هدیه به خاطر بدست آوردن امتیازی است که از پایمال کردن حقوق دیگران حاصل می شود. به نظر امام(علیه السلام) سزاوار نیست چنین افرادی در اداره کشور امور را به دست گیرند

داستان رشوه

یک شب اشعث بن قیس ظرفی پر از حلوا درون پارچه‌ای پیچید و برای امام علی(علیه السلام) برد. ایشان از قیس س?ال فرمود: این که آورده‌ای چیست؟ هدیه است؟ زکات است؟ صدقه است؟ ابن قیس گفت: چطور؟ حضرت فرمود: زکات و صدقه بر ما اهل بیت حرام است ابن قیس گفت: نه زکات است نه صدقه بلکه هدیه است. حضرت فرمود: مادرت به عزایت بنشیند آیا از طریق دین خدا نام رشوه را هدیه گذاشته‌ای تا مرا گول بزنی؟ آیا دیوانه شده‌ای؟ یا جنون گرفته‌ای یا هذیان می‌گویی.(5)

نتیجه:  

همیشه در سخنان معصومین علیهم السلام می توان به حقایقی دست یافت که موجب بیداری غافلان و هوشیاری مستان باشد همچون رشوه که نتیجه ای جز پایمال شدن "حق" به دنبال ندارد و این جرمی بس سنگین در نظام سیاسی امیرالم?منین است حال فرق نمی کند که نامش هدیه باشد یا رشوه یا شیرینی و ... .

 

پی نوشت ها:

1-نهج البلاغه،نامه 79

2-همان،خطبه 131

3-البقره،آیه188

4-سفینة البحار،ص523

5-شرح ابن ابی الحدید،ج11،ص245




      
<      1   2   3      >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ سلام وب قشنگی داری خوشحال شدم که پیامت را دیدم