سفارش تبلیغ
صبا ویژن

محرم الحرام

 

اعراب از زمان جاهلیت یعنی قبل از ظهور اسلام در جزیرة العرب در بین ماه های قمری برای چهار ماه احترام خاصی قائل بودند؛ بنابراین با وجود درگیری های گسترده و سختی که میان قبائل مختلف عرب در طول سال رخ می داد اما به احترام این ماه های حرام دست از جنگ و خونریزی می کشیدند و ادامه نزاع را به بعد از تمام شدن این ماه ها موکول می کردند.


از جمله این ماه های حرام ، ماه محرم است که متصف به حرام نیز می شود (محرم الحرام). عرب جاهلی که بویی از تعالیم الهی و اخلاقی اسلام نبرده بود با این حال ماه حرام را خط قرمز خود در خون ریزی می دانست.

 

 

آیات مربوط به حرمت ماه های حرام

آیه اول: إنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فی‏ کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ (توبه/36)

در حقیقت، شماره ماه‏ها نزد خدا، از روزى که آسمانها و زمین را آفریده، در کتاب [علمِ‏] خدا، دوازده ماه است از این [دوازده ماه‏]، چهار ماه، [ماهِ‏] حرام است. این است آیین استوار، پس در این [چهار ماه‏] بر خود ستم مکنید.

آیه دوم: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ‏. (مائده/2)

اى کسانى که ایمان آورده‏اید! شعائر و حدود الهى(و مراسم حج را محترم بشمرید! و مخالفت با آنها) را حلال ندانید! و نه ماه حرام را.

آیه سوم: جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ‏ قِیاماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ‏.(مائده/97)

خداوند، کعبه-بیت الحرام- را وسیله‏اى براى استوارى و سامان بخشیدن به کار مردم قرار داده؛ و همچنین ماه حرام.

منظور از حرام نمودن چهار ماه حرام، این است که مردم در این ماهها از جنگیدن با یکدیگر دست بکشند، و امنیت عمومى همه جا حکمفرما شود تا به زندگى خود و فراهم آوردن وسائل آسایش و سعادت خویش برسند، و به عبادت و طاعات خود بپردازند

منظور از حرمت ماه های حرام

«یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ». «بقره/217»

از تو در باره جنگ کردن در ماه حرام س?ال مى‏کنند بگو جنگ در آن گناهى بزرگ است!

 علامه طباطبائی در تفسیر المیزان می فرماید: منظور از حرام نمودن چهار ماه حرام، این است که مردم در این ماه ها از جنگیدن با یکدیگر دست بکشند، و امنیت عمومى همه جا حکمفرما شود تا به زندگى خود و فراهم آوردن وسائل آسایش و سعادت خویش برسند، و به عبادت و طاعات خود بپردازند.

و این حرمت، از شرایعى است که ابراهیم علیه السلام تشریع کرده بود، و عرب آن را حتى در دوران جاهلیت که از دین توحید بیرون بوده و بت مى‏پرستیدند محترم مى‏داشتند. [1]

مرحوم طبرسی نیز ذیل آیه 36 سوره توبه می گویند:

«ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ »؛ منظور این که حرام دانستن این ماه ها، دین راستین و آیین ابراهیم و اسماعیل است، و عرب هم این روش را که از این دو پیامبر به ارث برده بود، دین خود قرار داد. و این ماه هاى چهارگانه را محترم مى‏داشت، و جنگ در آن را حرام مى‏شمرد حتى اگر کسى در این ماه ها بر قاتل پدرش دست مى‏یافت به او کارى نداشت. [2]

محرم الحرام

 


سابقه حرمت شکنی ماه های حرام

گویند در طول تاریخ عرب چهار بار این قانون شکسته شد و چهار جنگ بزرگ در ماه های حرام رخ داد. چون این کار قانون شکنی و هتک حرمت ماه های حرام بود «فجّار» نام گرفت که به معنای فجور و حرمت شکنی است. آخرین جنگ های فجار بین قریش و هوازن در گرفت که چهار سال طول کشید. [3]

 

حفظ حرمت ماه محرم از سوی امام دوم

چون امام مجتبی علیه السلام از برقرارى صلح نومید شد به پرچمدارانش فرمود آماده نبرد شوند و گروهى از سپاهیان امام با لشکریان شام درآویختند و این نبرد در تمام روز یا بخشى از آن ادامه یافت و امام نمی خواست حمله همگانى آغاز شود، زیرا امید داشت که دشمن مایل به صلح شود و به هدایت راه یابد.

چنین برخوردهاى کوچکى همچنان ادامه داشت تا ماه‏ محرم‏ فرا رسید، ماه‏ محرم‏، ماهى بود که اعراب جاهلى جنگ را در آن حرام می دانستند. طرفین دست از جنگ کشیدند و تا پایان محرم به همین حال باقى ماندند و امام در این ایام باز هم براى برقرارى صلح و ایجاد وحدت کلمه می کوشید، ولى دشمن همچنان بر سر ستیز بود. پس از محرم، دوباره جنگ در گرفت. [4]

حرام دانستن این ماه ها، دین راستین و آیین ابراهیم و اسماعیل است، و عرب هم این روش را که از این دو پیامبر به ارث برده بود، دین خود قرار داد. و این ماه هاى چهارگانه را محترم مى‏داشت، و جنگ در آن را حرام مى‏شمرد حتى اگر کسى در این ماه ها بر قاتل پدرش دست مى‏یافت به او کارى نداشت

روایت امام هشتم در حرمت شکنی ماه محرم

 اما همین عرب جاهلی بعد از گذشت شصت سال از ظهور اسلام و بهره بردن از دریای تعالیم آسمانی پیامبر اسلام و ادعای مسلمانی در محرم الحرام سال شصت و یک، خون پسر پیغمبر خود و شماری از فرزندان و اهل بیت آن حضرت و اصحاب ایشان را به ناحق ریختند و از خون ریزی در این ماه ابا نکردند! این همان چیزی است که امامان شیعه به آن اشاره کردند.

در کتاب امالى صدوق از حضرت امام رضا علیه السّلام روایت می کند که فرمود: ماه‏ محرم‏ ماهى است که مردم زمان جاهلیت جنگ و جدال را در آن حرام می دانستند. ولى در این ماه ریختن خون هاى ما حلال شد! احترام ما از بین رفت! فرزندان و زنان ما اسیر شدند! خیمه‏هاى ما طعمه آتش‏ها قرار گرفتند! اموال ما به یغما رفت! احترامى که ما براى پیغمبر خدا داشتیم مراعات نشد! حقا که مصیبت امام حسین - علیه السّلام -  پلک چشم ما را زخم و اشک هاى ما را جارى و عزیز ما را در ارض کرب و بلا ذلیل و غم اندوه را تا روز قیامت دچار ما کرد..[5]

پس گریه‏کنندگان باید بر شخصى مثل حسین - علیه السّلام -  گریه کنند، زیرا گریه براى آن حضرت باعث آمرزش گناهان بزرگ خواهد شد

این س?ال ذهن هر آزاده ای را به خود مشغول می کند که  چه شد که عرب آن خصلت نیک جاهلی خویش را نیز از دست داد؟!


 

  

پی نوشت:

1.       محمدحسین طباطبائی، تفسیرالمیزان،مترجم موسوی همدانی، ج‏9، ص: 359

2.       طبرسی، جوامع الجامع، ناشر بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى‏ مشهد، چاپ دوم 1377 ش‏، ج‏2، ص: 539

3.       میرشریفی، آشنایی با تاریخ اسلام، ناشر م?سسه فرهنگی هنری مشعر،چاپ دوم- زمستان 1390 ج 1، ص 36

4.       باقر شریف قرشى، زندگانى حسن بن على علیهماالسّلام ، مترجم فخر الدین حجازى‏، ناشر بنیاد بعثت تهران‏، چاپ 1352 ش‏، ج‏1، ص 313    

5.       مجلسى، زندگانى حضرت امام حسن علیه السّلام ، ترجمه بحار الأنوار، مترجم محمدجواد نجفى‏، ناشر اسلامیه تهران،‏ چاپ دوم- ‏1362 ش‏، ص





      

حرکت امام حسین علیه السلام از مکه معظمه به سوى کربلا

اى یکه تاز عرصه صبر و رضا حسین

وى رهنماى قافله کربلا حسین

تو کعبه امیدى و در وقت حج شدى

نا کرده حج ، ز بیت الهى جدا حسین

« بر فراز حماسه »

هنوز پنجاه سال از غروب خورشید رسالت نگذشته است که غاصبان ، سلطنت را به جاى نبوت ، و یزید را به جاى محمد (ص ) مى نشانند.

بلایى بزرگ دامن گیر جامعه اسلامى شده و کار به جایى رسیده است که سرنوشت جهان اسلام در دست یزید هوسبار قرار گرفته است . همان یزیدى که زشت ترین واژه ها از توصیف چهره کریه او ناتوانند.

درد ناکترین از همه انکه ، از حسین (ص ) مى خواهند تا ان جز ثومه فساد و طغیان را به عنوان جانشین پیامبر به رسمیت بشناسد. از عصاره عصمت ، لنگرگاه افلاک ، نقطه پرگار زمین و زمان ، مرکز دایره امکان ، از همو که قلبش ‍ فرودگاه ملائک است ، براى ننگین ترین لکه تاریخ و زشت ترین کلمه قاموس ‍ بشریت ، بیعت مى خواهند. از حسین (ص ) مى خواهند تا با دست عصمت ، الوده ترین دست روزگار را به نشانه تایید بفشارد.

فرماندار وقت مدینه ماموریت یافته است تا از زاده زهرا براى فرزند لاابالى معاویه راى اعتماد بگیرد. دست بیعت حسین یا سر بریده او، همان دو ارمغانى است که یزید یکى از آنها را از مدینه خواسته است .

اکنون دیگر براى حسین (ص ) مدینه جاى ماندن نیست ، باید کاروان و قافله شهادت محملها را بر بندد و صاحبان اصلى مدینه الرسول از مدینه و رسول خدا حافظى کنند.

امیر قافله ، با یاران وفادار خویش از شهر بیرون مى آید و در حالیکه خطر هر لحظه او را تهدید مى کند. اهنگ مکه دارد. گویى موسى بن عمران است که با تعقیب فرعونیان و قبطیان از مصر بیرون آمده است لذا ایه اى از قرآن را زمزمه مى کند که روایتگر هجرت موسى (ص ) است :

و خرج منها خائفا یترقب قال رب نجنى من القوم الظالمین

کاروانیان در طى شش شبانه روز، بیابانهاى سوزان بین مدینه و مکه را پشت سر نهاده و به حریم کعبه پناهنده مى شوند تا ان وادى ایمن را پایگاه امر به معروف و نهى از منکر، و جایگاه اعلام برائت از ستم و بى عدالتى قرار دهند، ولى حرامیان روزگار که با خدا نیز اعلام جنگ کرده اند نه احترام خون خدا و نه حریم خانه خدا هیچیک را نمى فهمند و عزم شکستن حریم حرم نموده و در خانه امن خدا قصد ریختن خون خدا کرده اند.

مردم از چهار گوشه کشور اسلام به حج و طواف کعبه مى ایند ولى معصوم زمانه کعبه را به سوى کعبه جانان ، حج را به سوى جهاد و زیارت را به سوى شهادت ترک مى کند، لباس احرام را برکنده و کفن شهادت پوشیده و به سوى حج اکبر مى شتابد. و در زمانه اى که هنگامه زیارت روى خدا ست پشت به خانه خدا مى کند و مسیر بین مکه و کربلا را جایگاه با صفاترین سعى خویش قرار مى دهد، چه در ان وادى سعى و صفاى خونین صفاى دیگرى دارد.

در این مسیر، پرتو عشق ، شعاع خطر را کمرنگ بلکه ناپدید کرده است و در این سعى عرفانى علاوه بر قصد قربت که شرط هر عبادتى است ، عنصر عشق میداندار اصلى میدان کربلا است عشق چاووش خوش اواز سفر کربلا است و تنها عاشقانند که در این کاروان نام نوشته اند و در یک ردیف و به ستون یک پشت سر امام عشق و معناى عشق ، به اقتداى شهادت ایستاده اند.

همه جنب و جوشهاى آنها بوى پرستش و رنگ عبادت به خود گرفته است عبادتى عارفانه و عاشقانه که در ان جاى پاى کوچکترین کراهت ، بى میلى و احساس درد و رنج به چشم نمى خورد.

ستارگان کهکشان شهادت ، آسمان بین مکه تا کربلا را نور افشان کرده اند، این کهکشان ، نه کهکشان راه مکه را بنماید، بلکه راه خونینى است که از مدینه و مکه آغاز مى شود و به میدان سرخ نینوا منتهى مى گردد و راه قبله کربلا را مى نماید. این کهکشان راه حاجیان نیست که راه مجاهدان و شهیدان عاشق است .

از نگاه دو چشم ، شمار ستارگان این کهکشان بسیار کمتر از کهکشان عظیم منظومه شمسى است ولى در حساب عشق کهکشان کربلا بسى پر رنگ تر و درخشان تر از تمامى کهکشانها است و جلوه هستى و فروغ کیهان از درخشش پر نورترین اختر این کهکشان تامین مى شود.

این کاروانیان ، راهیان پر شکوهترین راهند و سیارگان زیباترین منظومه کیهانند و جاذبه خورشید امامت است که این مجموعه را در مدار حق به گرد خود مى گرداند و همه را با خود به سوى یک هدف متعالى مى کشاند.
حج نا تمام خون خدا توطئه شومى را که مى خواست نهضت را در نطفه خفه کند، خنثى کرد. افزون بر آن زایران و مجاوران خانه خدا را نیز در برابر یک چرا قرار داد. چرا بزرگى که مردم دیرفهم روزگار پاسخ ان را در حیات حسین درنیافتند ولى نقش این علامت سئوال را در قیامهاى بعد از عاشورا بخوبى مى توان دید.

کاروان عشق پیش مى رود و منزل به منزل یاران تازه اى را با خود همراه مى سازد. صداى اذان و نواى قرآن که از این کاروانیان در فضاى بیابان مى پیچد دلهاى عاشق را به طواف وجود نازنین ابى عبد الله مى کشاند. سالار قافله هر از چندى ندا در مى دهد: هر که مى خواهد خونش را در دریاى خون ما بیامیزد و ان را در راه خدا نثار کند، به کاروان بپیوندد و با ما به راه افتد

 

من کان باذ لا فینا مهجته فلیر حل معنا

در این اعزام پر شکوه و استثنایى از غنیمت گرفتن و بر تخت قدرت و سریر ریاست تکیه زدن ، خبرى نیست سالار از آغاز راه نمى خواهد نورانیت لشگر و خلوص سپاه را فداى تعداد کند، نمى خواهد حتى یک حلقه ، ناخالص در میان این زنجیره قیمتى قرار گیرد و سلسله شهادت را کم اعتبار سازد. امام جانباز و جان بر کف مى طلبد سپاهى ، داوطلب مى جوید او سیاهى لشگر لازم ندارد، نمى خواهد کیفیت را قربانى کمیت کند زیرا به میدانى مى رود که در ان عشق حرف اول و آخر را خواهد زد و خون بر شمشیر و نیزه چیره خواهد شد و بدان جهت تمام نیروهاى امام نیروى کیفى اند، و امام شهیدان ، کیفى ترین نیروهاى خود را در خطرناکترین جبهه به کار مى گیرد و خود، که محور عالم خلقت است در نوک تیز پیکان حمله قرار مى گیرد.

مردان ، هفتاد و دو نفرند از میانه هفتاد و دو فرقه و در میانه دریاى توفانى فتنه به کشتى نجات نشسته اند و مى روند تا حلق تشنه خود را به خنجر بسپارند و اب نجات و شهد رستگارى را از لب شمشیر بنوشند.

هفتاد و دو پروانه مى روند تا با آخرین توانهاى خود بر گرد شمع وجود حسین علیه السلام خاموش و بى اواز بسوزند و با این خاموشى ، ماندگارترین سرود سبز ماندن و سرخ رفتن را بر بلندترین گلدسته قبه ازادگى بسرایند، شمع نیز مى رود و شعله عشق اوست که پروانه هاى بى ارام را هم با خود مى برد تا جملگى در شام سرد ستم بسوزند و ذوب شوند و یلداى تاریک امت را به سپیده دم پگاه عدالت برسانند.

فداکارترین سپاه تاریخ سازماندهى مى شود و مى رود تا خونین ترین و شگفت اورترین اسوه را در عرصه حقیقت به نمایش بگذارد، این سپاه مجهزترین سپاه تاریخ است چون ایمان پربارترین ره توشه این اعزامیان است . این خدا باوران و امام شناسان ، تمام پل هاى وابستگى را اعم از مال ، خانواده ، آینده زندگى و موقعیت اجتماعى را خراب کرده و خود را براى گذشتن از پل صراط و براى رسیدن به آیندهاى پایدار و زندگى و موقعیت ماندگار مهیا کرده اند.

کودکان و زنان ، زبان گویاى نهضت و ستون تبلیغات انقلاب کربلایند که پس از فرو نشستن گرد و غبار جنگ ، رسالت خویش را آغاز خواهند کرد و خطبه زینب علیها السلام و زین العابدین علیه السلام با اثار خون هفتاد و دو شهید در خواهد امیخت و کاخ ستم را واژگون خواهد ساخت .

کاروان به دشت تفدیده طف قدم مى گذارد حر با هزار مسلح در برابر سپاه کوچک حسین علیه السلام صف مى کشد. و سالار کم سپاه را خوب مى شناسد و موج دوستى را در رخسار امام مى بیند و با انبوه سپاه خود به کسى اقتدا مى کند و موج دوستى را در رخسار امام مى بیند و با انبوه سپاه خود به کسى اقتدا مى کند و نماز مى گزارد که به جنگش آمده است .

حر نمیخواهد باور کند که این قافله دار، هم حسین باشد و هم خارجى و طغیانگر. پس ! کنارى مى رود و سخنان امام ، دیو غفلت را در اندرون حر مى میراند و زلال نصیحت امام ، حر را مى شوید و حر مى کند و این خبر مثل صاعقه اى وحشتناک بر سر عاج نشینان کوفه و شام فرود مى آید

فرماندهان تازه ، با فرمانهاى تازه تر، با لشگریانى تازه نفس و بى شمار خود را به منطقه مى رسانند. دو سپاه نا برابر در دو پادگان ، آماده نبرد شده اند، تا برابرند. هم از جهت تعداد و هم از جهت فکر و اندیشه . در یک سپاه ، عشق به شهادت و لقاى حق موج مى زند و تپش قلب مجاهدان لحظه ها را براى رسیدن لحظه وصل مى شمارد و در دیگر سپاه هوس ، شهوت و علاقه به وعده هاى پوچ ریاست حکومت مى کند.

خورشید روز گرم و ماه پاره محرم به دامن صحراى گرم کربلا چشم دوخته اند تا ساعاتى دیگر تماشاگر عظیم ترین حماسه نسل بشر باشند. اب فرات ابستن بزرگترین طغیان است و مى ایستد تا بر کرانه خویش که لحظاتى بعد صحنه اجراى موزون ترین سرود زندگى خواهد شد نظاره کند.

اب ایستاده است ، چین و شکنها ارام ، موجها اسوده و صداى ان نرمتر اى همیشه است که اینهمه ، روایتگر ارامش قبل از توفانند.

اریش سپاه کوچک لحظاتى دیگر به هم خواهد خورد تا با این به هم خوردن در همیشه تاریخ ، اسایش هر چه ستمگر است ، بر هم زند و فرونى سپاه سیاه خصم را بى آبرو سازد و اثبات کند که تعداد نفرات ، ملاک حقانیت نیست و اکثریت همیشه نمى تواند در نقش یکى از مطهرات نا پاک را پاک کند و باطل را به حق استحاله نماید.

سرانجام توفان مى توفد و جنگ و کارزار در مى گیرد و بزرگترین حادثه ها، سریعتر از زمان ، وسیعتر از جهان و بلندتر از تاریخ رخ مى دهد، عاشورا رخ مى نماید و سالار شهیدان ، کلمه عدالت و ازادگى را به رنگ خون بر پیشانى تاریخ مى نگارد و قرآن را با صحیحترین روایت ، بر رواق بلند آسمان تلاوت مى کند و بت هاى جهالت جدید بنى امیه را درهم مى شکند و بدین سان کربلا و عاشورا بر تاریک تاریخ مى درخشند.

حج نا تمام
از کعبه رو بکر ببلا میکند حسین

و آنجا دوباره کعبه بنا میکند حسین

گر ساخته است خانه اى از سنگ و گل خلیل

آنجا بناز خون خدا میکند حسین

روزى که حاجیان به حرم روى مینهند

پشت از حریم کعبه چرا؟ میکند حسین

آن حج نا تمام که بر عمره شد بدل

اتمام ان بدشت بلا میکند حسین

آنجا وقوف در عرفات ار نکرده است

فریاد معرفت همه جا میکند حسین

آنجا اگر که فرصت قربانیش نبود

اینجا هر انچه هست فدا میکند حسین

آنجا که سعى بین صفا در دویدن است

اینجا به قتلگاه صفا میکند حسین

آنجا حنا حرام بود بهرا حاجیان

اینجا ز خون خویش حنا میکند حسین

وقتى به خیمه گاه رود از پى وداع

اینجا دوباره حج نساء میکند حسین

بعد از هزار سال به همراه حاجیان

هر سال رو بسوى منا میکند حسین

از چار سوى کعبه ، ز گلدسته ها هنوز

هر صبح و ظهر و شام ندا میکند حسین

بشنو دعاى در عرفاتش که بنگرى

با سوز دل هنوزه دعا میکند حسین

سر داده است و حکم شفاعت گرفته است

بر وعده اى که داده وفا میکند حسین




      

از روز اوّل تا عصر روز عرفه در عقب نماز صبح و پیش از مغرب بخواند این دعا را که شیخ و سید از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده اند:

اَللّهُمَّ هذِهِ الاْیّامُ الَّتى فَضَّلْتَها عَلَى

خدایا این روزهائى است که برترى

الاْیّامِ وَشَرَّفْتَها [وَ] قَدْ بَلَّغْتَنیها بِمَنِّکَ وَرَحْمَتِکَ فَاَنْزِلْ عَلَیْنا مِنْ

و شرافتش دادى بر سایر روزها و به لطف و رحمتت مرا بدانها رساندى پس

بَرَکاتِکَ وَاَوْسِعْ عَلَیْنا فیها مِنْ نَعْمآئِکَ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ اَنْ

برکات خودت را بر ما فرو بار و از نعمتهاى خود در این روزها بر ما وسعت ده خدایا من از تو خواهم که

تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الَ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تَهْدِیَنا فیها لِسَبیلِ الْهُدى

درود فرستى بر محمد و آل محمد و نیز خواهم که ما را در این روزها به راه هدایت

وَالْعَفافِ وَالْغِنى وَالْعَمَلِ فیها بِما تُحِبُّ وَتَرْضى اَللّهُمَّ اِنّى

وپاکدامنى و بى نیازى راهنمائى فرمائى و موفقمان دارى به انجام آنچه دوست دارى و موجب خوشنودى تواست خدایا ازتو

اَسْئَلُکَ یا مَوْضِعَ کُلِّ شَکْوى وَیا سامِعَ کُلِّ نَجْوى وَیا شاهِدَ کُلِّ

خواهم اى جایگاه هر شکایت و اى شنواى هر سخن سِرّى و راز و اى حاضر در هر

مَلاٍَ وَیا عالِمَ کُلِّ خَفِیَّةٍ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الَ مُحَمَّدٍ وَاَنْ

جمع و اى داناى هر نهان که درود فرستى بر محمد و آل محمد و

تَکْشِفَ عَنّا فیهَا الْبَلاَّءَ وَتَسْتَجیبَ لَنا فیهَا الدُّعآءَ وَتُقَوِّیَنا فیها

بگشائى در این روزها از ما بلاء و گرفتارى را و مستجاب گردانى در آنها دعاى ما را و نیرو دهى به ما

وَتُعینَنا وَتُوَفِّقَنا فیها لِما تُحِبُّ رَبَّنا وَتَرْضى وَعَلى مَا افْتَرَضْتَ

در این روزها و کمکمان دهى و موفقمان دارى پروردگارا بدانچه دوست دارى و خوشنود گردى و بر آنچه واجب کرده اى

عَلَیْنا مِنْ طاعَتِکَ وَطاعَةِ رَسوُلِکَ وَاَهْلِ وِلایَتِکَ اَللّهُمَّ اِنّى

بر ما از اطاعت خودت و اطاعت پیامبرت و اهل ولایتت خدایا از تو

اَسْئَلُکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ

خواهم اى مهربانترین مهربانان که درود فرستى بر محمد و آل محمد و در این

تَهَبَ لَنا فیهَا الرِّضا اِنَّکَ سَمیعُ الدُّعآءِ وَلا تَحْرِمْنا خَیْرَ ما تُنْزِلُ

ایام خوشنودى خویش را به من ببخش که براستى تو شنواى دعائى و محروم مکن ما را از خیرى که در

فیها مِنَ السَّمآءِ وَطَهِّرْنا مِنَ الذُّنوُبِ یا عَلاّمَ الْغُیوُبِ وَاَوْجِبْ لَنا

این روزها از آسمان فرو بارى و پاکمان کن از گناهان اى داناى بر نادیدنیها و واجب گردان در این ایام

فیها دارَ الْخُلوُدِ اَللّهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَلا تَتْرُکْ لَنا

براى ما خانه جاویدان را خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد و هیچ گناهى براى ما باقى

فیها ذَنْباً اِلاّ غَفَرْتَهُ وَلا هَمّاً اِلاّ فَرَّجْتَهُ وَلا دَیْناً اِلاّ قَضَیْتَهُ وَلا غائِباً

مگذار جز آنکه بیامرزى و نه اندوهى جز آنکه بگشائى و نه بِدهى جز آنکه بپردازى و نه غائبى

اِلاّ اَدَّیْتَهُ وَلا حاجَةً مِنْ حَوائِجِ الدُّنْیا وَالاَّْخِرَةِ اِلاّ سَهَّلْتَه ا وَیَسَّرْتَه ا

جز آنکه به ما برسانى و نه حاجتى از حاجات دنیا و آخرت جز آنکه آسان و هموارش گردانى

اِنَّکَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ اَللّهُمَّ یا عالِمَ الْخَفِیّاتِ یا راحِمَ الْعَبَراتِ

که براستى تو بر هر چیز توانائى خدایا اى داناى اسرار پنهان اى رحم کننده بر اشک دیدگان

یا مُجیبَ الدَّعَواتِ یا رَبَّ الاْرَضینَ وَالسَّمواتِ یا مَنْ لا تَتَشابَهُ

اى اجابت کننده دعاها اى پروردگار زمینها و آسمانها اى که

عَلَیْهِ الاْصْواتُ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنا فیها مِنْ

صداها(ى بیشمار) بر او اشتباه نشود درود فرست بر محمد و آل محمد و قرار ده ما را در این روزها از

عُتَقآئِکَ وَطُلَقآئِکَ مِنَ النّارِ وَالْفائِزینَ بِجَنَّتِکَ وَالنّاجینَ بِرَحْمَتِکَ

آزادشدگان و رهائى یافتگان از آتش و نائل شوندگان به بهشتت و نجات یافتگان بوسیله رحمتت

یااَرْحَمَ الرّاحِمینَ وَصَلَّى اللّهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ الِهِ اَجْمَعینَ

اى مهربانترین مهربانان و درود خدا بر آقاى ما محمد و آلش همگى




      

نماز دهه اول ماه ذى الحجّة

بدان که این ماه از ماههاى شریفه است و چون این ماه داخل مى شد صُلَحاى صَحابه و تابِعین اهتمام عظیم در عبادت مى کردند و دهه اوّل آن اَیّامَش اَیّامِ مَعْلُومات است که در قرآن مجید ذکر آن شده است و در نهایت فضیلت و برکت است و از رسول خداصَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله مرویستکه عمل خیر و عبادت در هیچ ایّامى نزد حق تعالى محبوبتر نیست از این دهه و از براى این دهه اعمالى است اوّل روزه گرفتن نُه روز اوّل این دهه که ثواب روزه تمام عُمر دارد دوّم خواندن دو رکعت نماز مابین مغرب و عشاء در تمام شبهاى این دهه در هر رکعت بعد از حمد بخواند یک مرتبه توحید و آیه :

وَواعَدْنا مُوسى ثَلثینَ لَیْلَةً وَاَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ

و وعده کردیم با موسى سى شب و کامل کردیم آن را به ده شب دیگر

میقاتُ رَبِّهِ اَرْبَعینَ لَیْلَةً وَقالَ مُوسى لاِخیهِ هرُونَ اخْلُفنى فى

و بدین ترتیب وعده گاه خدا چهل شب تمام شد و موسى به برادرش هارون گفت جانشین من باش در میان

قَوْمى وَاَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبیلَالْمُفْسِدینَ

قومم و کارشان را اصلاح کن و از راه فساد جویان پیروى مکن

تا با ثواب حاجیان شریک شود




      

سلام بر تو اى رسول الله ، سلام بر تو اى پیغمبر خدا  و سلام بر تو اى محمد فرزند عبداللّه

درودهاى خدا بر تو باد و رحمتش بر تو و  خاندان پاکیزه ات  گواهى می دهم که توئى رسول خدا و همانا

توئى محمد بن عبداللّه و گواهى می دهم که رسالت پروردگارت را رساندى و براى

امتت خیرخواهى کردى و در راه خدا جهاد کردى و خدا را پرستش کردى و براستى تو نسبت به مؤ منان مهربان و نسبت به کافران سخت گیر بودى، خدایت به بهترین جایگاه گرامی دارد.

  ستایش سزای خدائى است که ما را بوسیله تو از شرک

و گمراهى نجاتمان بخشید و درودهاى فرشتگان مقرب سزای

 پیامبر و خاندان پاکش خواهد بود که تا رستاخیز عظیم حجت برای بندگان خواهند بود .پس ای کسانی که ایمان آورده اید بدانید که خدا و فرشتگانش درود فرستند بر پیغمبر پس شما هم درود فرستید بر او و خاندان پاکش .




      




      

اهی اوقات پیش می آید که در مقابل کمک به دیگران، با این سخن آنان مواجه می شویم: "خدا خیرت دهد" حال این خیر چیست؟ چه معنایی دارد؟ خیر از دیدگاه افراد مختلف متفاوت است، ممکن است فردی خیر را در خوش گذرانی شخص دیگر آن را در ثروت، دیگری در سلامتی و ... بدانند، خیر از مواردی است که مصادیق بسیاری برای آن ذکر شده است ...


علم

 

آنچه مهم است، اینست که خیر در اسلام چگونه معنا شده است و نظر ائمه طاهرین در مورد آن چیست؟ امیرالم?منین در نهج البلاغه خیر را اینگونه توصیف کرده اند:

 

سُئل عن الخیر ما هو؟ فقال(علیه السلام): لَیْسَ الخَیْرُ أنْ یَکْثُرَ مالُکَ وَوَلَدُکَ وَلکِنَّ الخَیْرَ أنْ یَکْثُرَ عِلْمُکَ؛(1) از امام(علیه السلام)س?ال شد که خیر چیست؟ در جواب فرمودند: خیر این نیست که دارایى و فرزندانت زیاد شود، بلکه خیر آن است که دانش و علمت افزون گردد.

امام علی(علیه السلام) خیر را در دانش اندوزی می دانند اما خیر در چند آیه از قرآن به معناى مال و متاع دنیوى به کار رفته:

کُتِبَ عَلَیْکُمْ إذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأقْرَبِینَ بِالْمَعْروفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقینَ؛(2) دستور داده شد که چون یکى از شما را مرگ فرا رسد، اگر داراى متاع دنیاست، وصیت کند براى پدر و مادر و خویشان به قدر متعارف، این کار سزاوار مقام پرهیزکاران است.

 أیَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِه مِنْ مالٍ وَ بَنیْنَ نُسارِعُ لَهُمْ فِى الْخَیْراتِ بَلْ لایَشْعُرونَ؛(3) آیا این مردم کافر مى‏پندارند که ما آنها را مدد به مال و فرزندان مى‏نماییم براى آن‏که مى‏خواهیم در حق ایشان مساعدت و تعجیل به خیرات دنیا کنیم؟ براى امتحان است و آنها نمى‏فهمند.

و إنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدید؛(4) و انسان بر حب مال دنیا سخت فریفته و بخیل است.

منظور از سخن امیرالم?منین نفی دیدگاه غالب در مسئله مال و فرزند است، یعنی نفی دیدگاه کسانی که تنها از جنبه های مادی و دنیوی به مال و فرزند نگاه می کنند وگرنه اگر این مواهب در راه خدمت به خلق و جلب رضای خالق صرف شود آن نیز مصداق خیر است.

برترین خیر دانش است،انسان از طریق علم می تواند به خودشناسی و پس از آن به خداشناسی برسدوسعادت دنیا واخرت خود را تأمین نماید

خیر و اقسام آن

اگر مال و فرزند خیر است پس چگونه امام(علیه السلام) در این کلام، خیر بودن را از مال و فرزند سلب مى‏نمایند؟ پاسخ این س?ال را باید در اقسام خیر جستجو کرد ؛خیر دو قسم است: مطلق و مقید؛ خیر گاهى استعمال مى‏شود در «خیر مطلق»؛ یعنى خیرى که هیچ شرى را در برندارد، و گاهى استعمال مى‏شود در «خیر مقید»؛ یعنى خیرى که براى همگان و در همه حال خیر نیست. کلام امام(علیه السلام) به نحو سلب عموم است، نه عموم سلب؛ یعنى خیر محضْ افزایش علم و دانش است، نه ‏زیادى مال و فرزند. پس مال و فرزند جزء خیر مقید محسوب می شوند که گاهی خیر هستند. البته علم هم اگر از عبودیت پروردگار و حلم جدا شود ممکن است در مسیر انحراف قرار گیرد، لذا امام آن را به ضمیمه امور دیگری به عنوان خیر معرفی کردند و در ادامه فرمودند: ... وَ أَنْ یَعْظُمَ حِلْمُکَ، وَ أَنْ تُبَاهِیَ النَّاسَ بِعِبَادَةِ رَبِّکَ، فَإِنْ أَحْسَنْتَ حَمِدْتَ اللهَ، وَ إِنْ أَسَأْتَ اسْتَغْفَرْتَ اللهَ. وَلاَ خَیْرَ فِی الدُّنْیَا إِلاَّ لِرَجُلَیْنِ: رَجُلٍ أَذْنَبَ ذُنُوباً فَهُوَ یَتَدَارَکُهَا بِالتَّوْبَةِ، وَ رَجُلٍ یُسَارِعُ فِی الْخَیْرَاتِ.

 بحرانى(ره) در بیان این حکمت گوید:

آخرت

 

خیر در عرف عام، فراوانى و کثرت مال و لذایذ دنیوى است، و در اصطلاح سالکین الى اللَّه، خوشبختى و سعادت اخروى است و کمالات نفسانیه‏اى که وسیله رسیدن به آن سعادت باشد؛ بعضى خیر را به اعم از این تفسیر نموده‏اند. در این کلام امام(علیه السلام) خیر بودن را از کامیابى‏هاى دنیوى نفى نموده، زیرا این لذت‏ها و کامیابى‏ها فانى است و از انسان جدا مى‏گردد و چه بسا موجب رسیدن شر اخروى به انسان باشد و خیر را به معناى دوم تفسیر نموده و کمال قواى انسانى را خیر دانسته‏اند؛ پس کثرت علمْ کمال قوه نظریه نفس عاقله است.(5)

 

علم سرچشمه خیرات

ائمه در روایات بسیاری به علم وارزش آن اشاره کرده اند؛گویا کسی که عالم وطالب علم نباشد را سعادتمند نمی دانند،امام صادق(علیه السلام) در این مورد فرموده اند:

"کسى را که فاقد علم‏ است سزا نیست که سعادتمند شمرده شود و نه آن کس که عارى از مهر است ستوده، و نه آن کس که صبر ندارد کامل. و براى کسى که از ملامت علما پروا ندارد امیدى به خیر دنیا و آخرت نیست. و راستگوئى، شایسته فرد عاقل است، تا به گفتارش اعتماد شود، و سزاوار است که حقّ‏شناس باشد تا در خور فزونى گردد."(6)

آیا این مردم کافر مى‏پندارند که ما آنها را مدد به مال و فرزندان مى‏نماییم براى آن‏که مى‏خواهیم در حق ایشان مساعدت و تعجیل به خیرات دنیا کنیم؟ براى امتحان است و آنها نمى‏فهمند

 

امام پنجم حضرت باقر(علیه السلام) نیز از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل کرده‏اند که فرمودند: در غیر از تعلیم و تعلم خیرى نیست.

 قال رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله): العالمُ والمُتَعَلِّم شَریکانِ فی الأجْرِ لِلْعالِم أجرانِ و لِلْمُتَعَلِّمِ أجْرٌ وَلا خیر فی‏سِوى ذلک(7).

در غررالحکم از امیرالم?منین(علیه السلام) نقل شده که: العلمُ أصلُ کلِّ خیر.(8)

حالات روحانى در اثر توجه و علم به اسماء و صفات الهى براى انسان حاصل می شود، و مقامات معنوى در نتیجه علم یقینى حاصل می گردد، و تقویت روحانیت و انسانیت هر فردى در اثر این مقامات که از علم سر چشمه مى‏گیرند متحقق مى‏شود. و مى‏توان گفت که: حقیقت حالات و مقامات و بلکه نتیجه و نهایت آنها همان علم است.

در مواردی نیز علی بن ابیطالب خیر را تنها در دانش دانسته اند و آن را از موارد دیگر نفی نموده اند؛ "هر گاه خداوند خیر بنده‏اى را بخواهد او را دانشمند در دین کند."(9)

برترین خیر دانش است، انسان از طریق علم می تواند به خودشناسی و پس از آن به خداشناسی برسد و سعادت دنیا و آخرت خود را تأمین نماید.

درود بر بهترین خلائق، محمّد مصطفى صلّى اللّه علیه و آله که سرور پیامبران است و برگزیده پروردگار عالمیان؛ و درود بر آل و خاندانش که جرعه‏نوشان فرقان‏اند و علم‏آموختگان‏ بلا واسطه مهبط وحى. پاکانى که با کلام خود، چراغ هدایت ابناء بشر را افروختند و با عمل خود، صدق و ایمان آموختند.

 

نتیجه:

پس خیر اقسامی دارد که یکی از آنها خیر مطلق است و علی بن ابیطالب در نهج البلاغه به برترین خیریعنی علم اشاره کرده اند.

 

پی نوشت ها:

1-نهج‏البلاغه، حکمت 94.

2-بقره (2) ،آیه 180

3- م?منون (23) ،آیه 55 و 56

4- عادیات (100)، آیه 8.

5-ابن‏میثم بحرانى، شرح نهج‏البلاغه، ج‏5، ص‏288.

6-تحف العقول / ترجمه جعفرى ، ص 343

7- بحارالأنوار، ج‏1، ص‏173/ بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم ،باب ثواب العالم و المتعلم ..... ،ج‏1، ص 3

8-تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ، فضیلة العلم ..... ص 41

9-مشکاة الأنوار / ترجمه هوشمند و محمدى ؛ ص261 




      

باز کن بر روى من آغوش جان را اى بقیع        تا ببینم دوست دارى میهمان را اى بقیع

خاکى اما برتر از افلاک دارى جایگاه              در تو مى‏بینم شکوهِ آسمان را اى بقیع

پنج خورشیدِ جهان‎افروز در دامان تست        کرده‏اى رشک فلک این خاکدان را اى بقیع

مى‏رسیم از گرد ره با کوله بار اشک و آه       بار ده این کاروانِ خسته جان را اى بقیع

بیت الاحزان بود و زهرا، هیچ کس باور نداشت       تا کنند از او دریغ آن سایبان را اى بقیع

عاقبت از جور گلچین، سایه این گل شکست      در بهاران دید تاراج خزان را اى بقیع

گرچه باغ یاس او پُر شد ز گل‎هاى کبود        با على، زهرا نگفت این داستان را اى بقیع

سیلى گلچین چو گردد با رخ گل آشنا          بلبل از کف مى‏دهد تاب و توان را اى بقیع

حامل وحى الهى، گاهِ ابلاغ پیام                بوسه مى‏زد بارها آن آستان را اى بقیع

اى دریغا روز روشن، دشمنِ آتش فروز     بى امان مى‏سوخت آن دارالأمان را اى بقیع

قهر دشمن آنقدر دامن به آتش زد، که سوخت        عاقبت آن طایر عرش آشیان را اى بقیع

اى دریغا در میان شعله، صاحبخانه سوخت       سوخت این ناخوانده مهمان، میزبان را اى بقیع

دیگر از آن شب على از درد، آرامى نداشت        داده بود از دست چون آرام جان را اى بقیع

با دلى لرزان، ز بلبل پیکر گل را گرفت               یاد دارى گریه‏هاى باغبان را اى بقیع

لرزه مى‏افتد به جانت، تا که مى‏آرى به یاد            لرزش آن دست‏هاى مهربان را اى بقیع

جز تو غم‏هاى على را هیچ کس باور نکرد         مى‏کشى بر دوش خود بارى گران را اى بقیع

باز گو با ما، مزار کعبه‎ی دل‎ها کجاست            در کجا کردى نهان آن بى‏نشان را اى بقیع

قطره‏اى، اما در آغوش تو دریا خفته است          کرده‏اى پنهان تو موجى بیکران را اى بقیع

چشم تو خون گرید و «پروانه» مى‏داند کجاست          چشمه‎ی جوشان این اشکِ روان را اى بقیع

شاعر: استاد محمّد على مجاهدى «پروانه




      

امام ره

 

آیه الله مظاهری در مورد حضرت امام فرمودند: «‌درس ایشان فقط تعلیم و تعلّم نبود بلکه مقیّد بودند در ضمن تعلیم،‌ تهذیب هم باشد. آنچه برای ما اعجاب انگیز و از الطاف بزرگ ایشان بود تهذیب عملی بود که ایشان داشتند.

به نام خدا

از دغدغه های اصلی علماء و بزرگان ما ، مساله تزکیه نفس بود، به همین خاطر اولین چیزی که بدنبال آن بودند، پیدا کردن استاد اخلاق مناسب بود. که متاسفانه امروزه جایگاه اخلاق و استاد اخلاق در حوزه ما کمرنگ شده است.

اخلاق و تزکیه نفس متاسفانه در بین مردم جامعه نیز جایگاه آنچنانی که باید داشته باشد را ندارد و شاید یکی از علت های آن، همین کمرنگ شدن مساله اخلاق در بین طلبه ها باشد.

 اخلاق و تربیت اسلامی را مردم عوام از روحانیت درس می گیرند و وظیفه ی روحانیت، با توجه به تاکیداتی که از سوی خدا و ائمه اطهار علیهم السلام در این زمینه وارد شده است وظیفه سنگینی است.  

ادامه مطلب...


      

 

اعمال شب‌های قدر

یا علی

 

 

 

شب نوزدهم:

اولین شب از شب‌های قدر است و شب قدر همان شبی است که در تمام سال شبی به خوبی و فضیلت آن نمی‌رسد و عمل در آن بهتر است از عمل در هزار ماه و در آن شب تقدیر امور سال رقم می‌خورد و ملائکه و روح که اعظم ملائکه است در آن شب به اذن پروردگار به زمین نازل می‌شوند و به خدمت امام زمان علیه‌السلام مشرف می‌شوند و آنچه برای هر کس مقدر شده است بر امام علیه السلام عرض می‌کنند.

اعمال شب قدر بر دو نوع است: یکی آن که در هر سه شب انجام می‌شود و دیگر آن که مخصوص هر شبی است.

 

 

 

 

اعمالی که در هر سه شب مشترک است:

1- غسل. (مقارن غروب آفتاب، که بهتر است نماز عشاء را با غسل خواند.)

2- دو رکعت نماز وارد شده است که در هر رکعت بعد از حمد، هفت مرتبه توحید بخواند و بعد از فراغ هفتاد مرتبه اَستَغفُرِاللهَ وَ اَتوبُ اِلَیهِ و در روایتی است که از جای خود برنخیزد تا حق تعالی او و پدر و مادرش را بیامرزد.

3- قرآن مجید را بگشاید و بگذارد در مقابل خود و بگوید: اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُِکَ بِکِتابِکَ المُنزَلِ وَ ما فیهِ اسمُکَ الاَکبَرُ و اَسماؤُکَ الحُسنی وَ ما یُخافُ وَ یُرجی اَن تَجعَلَنی مِن عُتَقائِکَ مِنَ النّار. پس هر حاجت که دارد بخواهد.

4- مصحف شریف را بگیرد و بر سر بگذارد و بگوید:

اَللّهمَّ بِحَقِّ هذاالقُرآنِ وَ بِحَقِّ مَن اَرسَلتَه بِه وَ بِحَقِ کُلِّ مومنٍ مَدَحتَه ُ فیهِ وَ بِحَقِّکَ عَلَیهِم فلا اَحَدَ اَعرَفُبِ بِحَقِّکَ مِنکَ.

ده مرتبه بگوید: بِکَ یا الله

ده مرتبه: بِمُحَمَّدٍ

ده مرتبه: بِعلیٍّ

ده مرتبه: بِفاطِمَةَ

ده مرتبه: بِالحَسَنِ

ده مرتبه: بِالحُسَین ِ

ده مرتبه: بِعلیّ بنِ الحُسین

ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ

ده مرتبه: بِجَعفَر بنِ مُحَمَّدٍ

ده مرتبه: بِموُسی بنِ جَعفَر ٍ

ده مرتبه: بِعلیِّ بنِ مُوسی

ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ

ده مرتبه: بِعَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ

ده مرتبه: بِالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ

ده مرتبه: بِالحُجَّةِ.

 

پس از این عمل هر حاجتی که داری طلب کن.

5- زیارت امام حسین علیه السلام است؛ که در روایت آمده است که چون شب قدر می‌شود منادی از آسمان هفتم ندا می‌کند که حق تعالی آمرزید هر کسی را که به زیارت قبر امام حسین علیه السلام آمده است.

6- احیا داشتن این شب‌ها. در روایت آمده هر کس احیا کند شب قدر را گناهان او آمرزیده شود هر چند به عدد ستارگان آسمان و سنگینی کوه‌ها و وزن دریاها باشد.

7- صد رکعت نماز بخواند که فضیلت بسیار دارد، و افضل آنست که در هر رکعت بعد از حمد ده مرتبه توحید بخواند.

8- این دعا خوانده شود: اَللّهُمَّ اِنّی اَمسَیتُ لَکَ عَبدًا داخِرًا لا اَملِکُ لِنَفسی وَ اَعتَرِفُ...

 

 

 

 

اعمال مخصوص هر شب قدر

 

شب نوزدهم:

 

1- صد مرتبه "اَستَغفُرِاللهَ رَبی وَ اَتوبُ اِلَیه".

2- صد مرتبه " اَللّهُمَّ العَن قَتَلَةَ اَمیرَالمومنینَ".

3- دعای "یا ذَالَّذی کانَ..." خوانده شود .

4- دعای " اَللّهَمَّ اجعَل فیما تَقضی وَ..." خوانده شود.

 

 

 

 

شب بیست و یکم:

فضیلتش زیادتر از شب نوزدهم است، و باید اعمال آن شب را از غسل و احیاء و زیارت و نماز، هفت قل هو الله و قرآن بر سر گرفتن و صد رکعت نماز و دعای جوشن کبیر و غیره در این شب به عمل آورد، در روایات تاکید شده در غسل و احیاء و جدّ و جهد در عبادت در این شب و شب بیست و سوم.

 

التماس دعا برای ما هم دعا کنید زیاد.

یا علی مدد.




      
<      1   2   3   4   5   >>   >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ سلام وب قشنگی داری خوشحال شدم که پیامت را دیدم